هادی خورشاهیان داستاننویسی پُرکار است و در آثارِ داستانیاش از روایتهای خاص و عجیبی استفاده میکند که برآمدهاند از ذهنِ چند سویهاش. رمانِ دشمنِ آینده تازهترین نوشته او، نیز با چنین مشی و سازمانی نوشته شده است. رمان داستانی خطی به مفهومِ مصطلحش ندارد و درباره سکراتِ مرگ است به نوعی. گروهی از آدمهای متفاوت و خاص که در مکانی نامتعارف و برزخگونه کنار هم جمع شدهاند و تکلیفشان با بودن یا نبودنشان مشخص نیست. در این فضا ما روایتهایی از هر کدامشان میخوانیم و البته تنشها و حرکتهایی که دارند. خورشاهیان که دلبسته ادبیاتِ کلاسیک ایران است با استفاده از پارهای مفاهیمِ شناختهشده این ساختار تلاش کرده بازخوانیای مدرن انجام دهد از مفهومِ حرکت برای رسیدن به امرِ جاودانکننده، با استفاده از فصلهای کوتاه که هر کدام نقشی میزنند و آدمهای متفاوتش مسیر را میسازند. برای همین رمانِ دشمنِ آینده را میتوان روایتی دانست از اضطرابِ مُردن و اینکه این نویسنده خراسانی تلاش کرده با حرکت در میانه امرِ ذهنی و عینی به واقعیتی برسد که در رمانِ او تحقق پیدا میکند. برای مخاطبِ این رمان تعقیب این وضعیتِ روایی به نتایجی قابل تأمل میرسد. نتایجی که شاید پیشبینی نشده هم باشند.