هیچوقت عکسی از پدرم ندیدهام که مربوط به قبل از عضویت او در ارتش باشد. اصلا نمیدانم او در کودکی یا نوجوانی چه شکلی بوده. اگر پدرم مایملکی از والدینش ارث برده بود. اگر یادبود خانوادگی یا یادگاری از ایام جوانیاش داشت، من هرگز آن را ندیدم.
تعمید تفنگ
ابایی ندارد کتمان کند که با زنی که ازدواج کرده بود و همسرش به حساب میآمد به هم زده و دیگر از هم جدا شدهاند.مشکلی ندارد که بگوید آدرس خانهاش در چارلو تنلوند عوض شده. حذف نکات گوناگون رزومهاش کار آسانی است...
از متن کتاب
مردی که کشتمش (گزیده داستانهای کوتاه آمریکا)
فکش توی گلویش بود، لب دندانهای بالاییاش نمانده بود. یک چشمش بسته بود. چشم دیگرش سوراخی مثل ستاره داشت. ابروهایش به ظرافت قوس ابروی زنانه میمانست. بینیاش آسیب ندیده بود. مختصر اشکی دم لالهی یک گوشش به چشم می خورد. موهای مشکیاش به عقب شانه شده بود. پیشانیاش چروک مختصری داشت، ناخنهایش مرتب بود. بر پوست گونهی چپش جای سه ...
داستانهای کوتاه از ادبیات جهان
ناگهان مرد از همانجا که نشسته بود گفت: به نظر نمیرسد که قصهگوی موفقی باشید. عمه بعد از این حمله لفظی غیرمنتظره حالت تدافعی به خود گرفت و با لحنی جدی گفت: خیلی سخت است قصهای به بچهها بگوییم که هم آن را بفهمند و هم دوست داشته باشند. مرد گفت: من با شما موفق نیستم. عمه با حاضر جوابی ...
1 منهای 1 (مجموعه...
اگر براقکننده جوانترم میکرد، خوشتیپ نشانم میداد، پوستم را صاف میکرد، دندانهایم را ردیف میکرد و شکل دماغم را تغییر میداد؛ میدانستم حقهی فنی ترسناکی در کار است و بهجای آن که مثل یک ابله فریب بخورم، با مشت آینه اما بدون تردید خودم بود؛ نه جوان، نه خوشتیپ، نه هیچچیز ویژهای، کمی قوز کرده، شکمی نسبتا بزرگ، کیسهای زیر ...