جان گابریل بورکمان در بافت سه کار پایانی دیگر ایبسن، استاد معمار، آیلف کوچولو (1894)، و وقتی ما مردگان سر برداریم ( که با این اثر یک چهارتایی معنادار میسازند) با آثار پیشین ایبسن پیوند نمادین و بنمایهای دارند. ایبسن در این چهار اثر با تأکید بر معماری برج (تجلی نور / آئین مهر) در استاد معمار، عالم گیاه و حیوان (صورت / فرم ارگانیک / انداموار) در آیلف کوچولو، سنگ معدن (ماده نابه اندام) در جان گابریل بورکمان، و پیکر تراشی (فرم / صورت فرهیخته) در وقتی ما مردگان سر برداریم به نوعی نمادگرایی و شخصیتپردازی روی میآورد که با گفتمان، نمادها، و شخصیتهای دوره رئالیسم کارش تفاوت خیرهکنندهای دارد. آثار این مرحله، دادخواست هنرمند از خودش و مردم است؛ کسی که ربع قرن زندگیاش را صرف رئالیسم و زندگی «میانمایگان» کرده بود اما سپس تصمیم میگیرد آنها را افسون کند و به میهمانی حسانگیزی (aesthetics) همچون مذهبی نوین ببرد. جان گابریل بورکمان یک تراژدی ناب است، یک نسخه متفاوت از پرومته در بند ایسخولوس. «متفاوت»، چون اینجا درگیر ایبسن بنا دارد، پس از فداکاریهای پرومته و قربانی کردن خودش برای انسان در آثار رئالیستی، «میانمایگان» را به وادی صورتگری هفائیستوس بکشاند و به آنها رنج و عذاب فنآوری و سبکآفرینی را به عنوان «خیال شکرین» بشناساند.