نمایش‌نامه

کابوس‌ها (12 نمایشنامه رادیویی)

قدرتی که به من داده شده، چه به صورت تیغه تیز تبر باشه یا نیش دشنه‌ای در تاریکی شب و یا طناب نرمی که دور گردن متهم حلقه می‌کنم، تنها بخش کوچکی‌ست از قدرت بیکران کسانی که روی این زمین به حقوق مردم تجاوز می‌کنند. همه خشونت‌ها یک منشا دارند و قدرت من هم از جانب صاحبان اصلی قدرت به من واگذار شده: وقتی من آدم می‌کشم، در واقع آن‌ها هستند که به دست من کشتار می‌کنند، آن‌ها آن بالا هستند و من این پایین. آن‌ها با قدرت خود دنیا را به گردش درمیارن و من محور ساکنی هستم که چرخ مهیب قدرت آن‌ها روی آن به حرکت درمیاد. این شقاوت آن‌هاست که در دست‌های خون‌آلود من شکل نهایی خودش را پیدا می‌کنه. به خاطر پلیدی آن‌هاست که من این‌جا هستم، و حالا که توی نور شبانه این چراغ روبروی قربانی خودم نشسته‌ام و زیر پالتوی کهنه‌ام دشنه را توی مشتم فشار می‌دم، همه مرا تحقیر می‌کنند، چرا که بار ننگ و رسوایی از دوش ستمکاران عالم برداشته شده و روی دوش من گذاشته شده تا آن را با خود حمل کنم...

9786009707416
۱۳۹۶
۲۳۲ صفحه
۹۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های گروه نویسندگان
نیمه‌شب در داستایفسکی
نیمه‌شب در داستایفسکی در کتاب‌خانه، در یک نشست، صد صفحه خواندم، حروف چاپی کوچک و ریز. ساختمان را که ترک کردم کتاب همان‌طور روی میز ماند، گشوده در صفحه‌ای که مشغول خواندنش بودم. روز بعد برگشتم، و کتاب هنوز آنجا بود، گشوده در همان صفحه.
مرد دربند (گزیده داستان‌های کوتاه اروپا)
مرد دربند (گزیده داستان‌های کوتاه اروپا) آفتاب روی صورت او افتاده بود و بیدارش کرد. اما باعث شد چشم‌هایش را ببندد. از سرازیری جاری شد بی‌آنکه مانعی بر سر راهش باشد. به صورت جریانی سیال درآمد. دسته‌های مگس را جمع کرد که بالای سر او می‌پریدند و بر پیشانی مرد می‌نشستند. گرد سر او می‌چرخیدند. بعد جای خود را به دسته‌ای تازه از راه رسیده می‌دانند. ...
5 ضرب در 2 (5 نمایش‌نامه دو شخصیتی برای 2 بازیگر زن) مجموعه دنیای مدرن 3
5 ضرب در 2 (5 نمایش‌نامه دو شخصیتی برای 2 بازیگر زن) مجموعه دنیای مدرن 3 من نمی‌خوام بمیرم. اگه یه مار پیداش بشه و مسمومم کنه، خب کرده. اگه شورشی‌ها بیان و بهم شلیک کنن یا با چاقو سرم رو ببرن، خب کردن. این‌ها دست من نیست. اما این که بدن خودم بهم بتازه و بکشدم... نه. نمی‌تونم قبول کنم.
نیمه‌شب در داستایفسکی
نیمه‌شب در داستایفسکی در کتاب‌خانه، در یک نشست، صد صفحه خواندم، حروف چاپی کوچک و ریز. ساختمان را که ترک کردم کتاب همان‌طور روی میز ماند، گشوده در صفحه‌ای که مشغول خواندنش بودم. روز بعد برگشتم، و کتاب هنوز آنجا بود، گشوده در همان صفحه.
مشاهده تمام رمان های گروه نویسندگان
مجموعه‌ها