نمایش‌نامه

کابوس‌ها (12 نمایشنامه رادیویی)

قدرتی که به من داده شده، چه به صورت تیغه تیز تبر باشه یا نیش دشنه‌ای در تاریکی شب و یا طناب نرمی که دور گردن متهم حلقه می‌کنم، تنها بخش کوچکی‌ست از قدرت بیکران کسانی که روی این زمین به حقوق مردم تجاوز می‌کنند. همه خشونت‌ها یک منشا دارند و قدرت من هم از جانب صاحبان اصلی قدرت به من واگذار شده: وقتی من آدم می‌کشم، در واقع آن‌ها هستند که به دست من کشتار می‌کنند، آن‌ها آن بالا هستند و من این پایین. آن‌ها با قدرت خود دنیا را به گردش درمیارن و من محور ساکنی هستم که چرخ مهیب قدرت آن‌ها روی آن به حرکت درمیاد. این شقاوت آن‌هاست که در دست‌های خون‌آلود من شکل نهایی خودش را پیدا می‌کنه. به خاطر پلیدی آن‌هاست که من این‌جا هستم، و حالا که توی نور شبانه این چراغ روبروی قربانی خودم نشسته‌ام و زیر پالتوی کهنه‌ام دشنه را توی مشتم فشار می‌دم، همه مرا تحقیر می‌کنند، چرا که بار ننگ و رسوایی از دوش ستمکاران عالم برداشته شده و روی دوش من گذاشته شده تا آن را با خود حمل کنم...

9786009707416
۱۳۹۶
۲۳۲ صفحه
۹۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های گروه نویسندگان
5 ضرب در 2 (5 نمایش‌نامه دو شخصیتی برای 2 بازیگر زن) مجموعه دنیای مدرن 3
5 ضرب در 2 (5 نمایش‌نامه دو شخصیتی برای 2 بازیگر زن) مجموعه دنیای مدرن 3 من نمی‌خوام بمیرم. اگه یه مار پیداش بشه و مسمومم کنه، خب کرده. اگه شورشی‌ها بیان و بهم شلیک کنن یا با چاقو سرم رو ببرن، خب کردن. این‌ها دست من نیست. اما این که بدن خودم بهم بتازه و بکشدم... نه. نمی‌تونم قبول کنم.
لازم نیست دلداریم بدی
لازم نیست دلداریم بدی چاریتی می‌داند که ازدواج من یک ازدواج سنتی هندی بوده.پدر و مادرم به کمک یک دلال ازدواج که از فامیل‌های مادرم بود دامادی انتخاب کردند. همه کاری که من باید می‌کردم این بود که سلیقه غذایی‌اش را بفهمم... اسم من اورلاندو زکی است. منظور از اورالاندو همان اورلاندو در فلوریداست که روی تی‌شرتی که صلیب‌سرخ به من داده نوشته شده؛ زکی ...
مجموعه داستان‌های کوتاه
مجموعه داستان‌های کوتاه این مجموعه شامل کتاب‌های: عکس‌های فوری شرم نوشتن حالا این هم از زندگی ما نیمه‌شب در داستایفسکی هفت مرگ ماکسیم گورکی دانته و خرچنگ می‌باشد.
5 ضرب در 1 (5 تک‌گویی برای زنان) مجموعه دنیای مدرن 4
5 ضرب در 1 (5 تک‌گویی برای زنان) مجموعه دنیای مدرن 4 انگاری در بهشت بالای سرم باز شده بود، صاف همون لحظه، و من می‌تونستم صدای جهانو بشنوم. تمام چیزی که من می‌شنیدم فریاد این هستی بود... می‌دونی چی می‌گفت؟ داشت می‌خندید. آره. همه حواسشو جمع کرده بود و داشت می‌خندید، داشت به من می‌خندید...
مشاهده تمام رمان های گروه نویسندگان
مجموعه‌ها