ما همهمون چسبیدیم به زندگی. شاید این ثابت کنه که هیچی بعد از مرگ وجود نداره؟ شاید یه قسمتی از ما میدونه که این تمام اون چیزیه که ما داریم و سعی میکنه تا جایی که ممکنه نگهش داره.
کابوسها (12 نمایشنامه رادیویی)
قدرتی که به من داده شده، چه به صورت تیغه تیز تبر باشه یا نیش دشنهای در تاریکی شب و یا طناب نرمی که دور گردن متهم حلقه میکنم، تنها بخش کوچکیست از قدرت بیکران کسانی که روی این زمین به حقوق مردم تجاوز میکنند. همه خشونتها یک منشا دارند و قدرت من هم از جانب صاحبان اصلی قدرت به ...
رمانهای 10 ثانیهای (مجموعه داستانهای 25 کلمهای)
زبان
فارسی
...
نیمهشب در داستایفسکی
در کتابخانه، در یک نشست، صد صفحه خواندم، حروف چاپی کوچک و ریز. ساختمان را که ترک کردم کتاب همانطور روی میز ماند، گشوده در صفحهای که مشغول خواندنش بودم. روز بعد برگشتم، و کتاب هنوز آنجا بود، گشوده در همان صفحه.
کوتاهترینها از عشق تا مرگ
فکرش را بکنید که ار نست همینگوی تنها پشت پاکت سیگارش را داشته باشد، تا بر روی آن داستانهای شاعرانه هایکو مانند با مضمون عشق بنویسد، تمام وجد و خلسه عشق را در کوتاهترین شکل ممکن و در عین حال گویا و سرگرمکننده بیان کند و به فلسفه نامیرایی، یا مرگ عشق، نیز بپردازد. کوتاهترین داستانها از عشق و مرگ، ...
5 ضرب در 2 (5 نمایشنامه دو شخصیتی برای 2 بازیگر زن) مجموعه دنیای مدرن 3
من نمیخوام بمیرم. اگه یه مار پیداش بشه و مسمومم کنه، خب کرده. اگه شورشیها بیان و بهم شلیک کنن یا با چاقو سرم رو ببرن، خب کردن. اینها دست من نیست. اما این که بدن خودم بهم بتازه و بکشدم... نه. نمیتونم قبول کنم.