مجموعه داستان داخلی

چهارراه

... ردیف دندان‌های سفید دختر در پس خنده‌ای طناز، خودنمایی کردند. همان‌طور که در را می‌بست، گفت: چشم. فنجان قهوه را برداشت و سر کشید. پاهایش را روی میز گذاشت. و از پس شیشه‌های بلند و بزرگ. به خیابان نگاهی انداخت. بیست و هفت سال از عمرش را در همین چهارراه گذرانده بود. اولین بار که به این ساختمان قدیمی پا گذاشت، جوانی بود که به کمک مادر و فروش چند تکه فرش، آن‌جا را خریده بود. حالا مادر نبود. دو دختر نوزده و بیست ساله داشت، و موهایش رو به سپیدی می‌رفت و شکمش هم جلو آمده بود...

افراز
9789642434855
۱۳۹۶
۱۲۰ صفحه
۱۸۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های افشین طباطبایی
قاب عکس
قاب عکس خنده نمکی کرد و از روی مبل بلند شد و گفت: «بیا عکس‌ها رو ببینیم.» درباره هر عکس توضیح کامل می‌خواست؛ محل، زمان، آدم‌ها و از این چیزها: «چقدر عکس عروس و داماد هست؟» «اولیش پدربزرگ و مادربزرگم‌اند.» «این قاب خالی چیه؟» دوروبرم را نگاه کردم: «جای عکس عروسی بارانه.» آه تلخی کشید: طلاق زن رو می‌شکنه!»
در امتداد پاییز
در امتداد پاییز باور‌کردنی نبود، زندگی‌ام معنی دیگری یافته بود.
4 راه
4 راه ... ردیف دندان‌های سفید دختر در پس خنده‌ای طناز، خودنمایی کردند. همان‌طور که در را می‌بست، گفت: چشم. فنجان قهوه را برداشت و سر کشید. پاهایش را روی میز گذاشت. و از پس شیشه‌های بلند و بزرگ. به خیابان نگاهی انداخت. بیست و هفت سال از عمرش را در همین چهارراه گذرانده بود. اولین بار که به این ساختمان قدیمی ...
مشاهده تمام رمان های افشین طباطبایی
مجموعه‌ها