یوزف روت این رمان را در ایام مهاجرت در پاریس نوشت. راوی داستان مردی است میانسال، پسر نامشروع یک شاهزاده روس، خبرچین و جاسوس سابق پلیس مخفی مخوف روسیه تزاری، که شبی از شبهای دهه سی میلادی در کافهای در پاریس سرگذشت خود را برای چند تن از مشتریان تعریف میکند. این سرگذشت چنان پرماجراست که شنوندگان خود را مسحور میکند و مفهوم زمان و مکان ضمن نقل آن رنگ میبازد. یوزف روت در این رمان نیز مانند بسیاری از آثارش به سرگذشت انسانهایی میپردازد که همواره در جستجوی هویت خویشند و دانسته و ندانسته عدالتی را میجویند که وجود ندارد.