رمان خارجی - روسیه

همسر و نقد همسر

دیروقت بود و آن دو شکارچی، درست در حاشیه دهکده میراناسیتسکی و در انباری کدخدا پراکوفی بیتوته کردند. یکی دامپزشکی بود به نام ایوان ایواناویچ و دیگری معلمی به نام بورکین. ایوان ایواناویچ فامیلی مرکب و عجیب و غریبی داشت به نام چیمشای هیمالیایی که هیچ به او نمی‌آمد؛ برای همین در کل ناحیه صرفا با همان نام و نام پدر - ایوان ایواناویچ - صداش می‌زدند؛ در حومه شهر، در یک مزرعه پرورش اسب، زندگی می‌کرد و حالا آمده بود شکار تا به اصطلاح از هوای پاک بهره‌مند شود. و...

9786004362337
۱۳۹۶
۵۰۰ صفحه
۳۱۸ مشاهده
۰ نقل قول
آنتوان چخوف
صفحه نویسنده آنتوان چخوف
۷۶ رمان آنتون پاولوویچ چِخوف داستان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس برجستهٔ روس است. هر چند چخوف زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. او را مهم‌ترین داستان کوتاه‌نویس برمی‌شمارند و در زمینهٔ نمایش‌نامه‌نویسی نیز آثار برجسته‌ای از خود به جا گذاشته‌است و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایش نامه نویس میدانند. چخوف در چهل و چهار سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت. چخوف نخستین مجموعه داستان‌اش را دو سال پس از ...
دیگر رمان‌های آنتوان چخوف
بانو با سگ ملوس و داستان‌های دیگر
بانو با سگ ملوس و داستان‌های دیگر چخوف، آنا سرگه‌یونا را تنها با چند کلمه توصیف می‌کند: میانه بالا، مو طلایی، با سگی سفید. ولی این زن پاک، فروتن و محجوب که هیچ‌چیز قابل توجه زیادی در ظاهر او وجود ندارد محبوب دلفروز، شادی‌آور و سعادت‌بخش گوروف است. عشق این زن، چشمان گوروف را می‌گشاید و پی می‌برد که زندگی‌اش زیر و زبر شده است و دیگر ...
دشمنان
دشمنان «عمر یک انسان از هر اندوه شخصی گران‌بهاتر است. من از شما تمنا دارم که شجاعت و شهامت به خرج بدهید، به نام انسانیت این تمنا را از شما می‌کنم.» کریلوف رنجیده گفت: «انسانیت از هر دو سو باید باشد، به نام همان انسانیت از شما خواهش می‌کنم که مرا با خود نبرید. خدایا، چه فکر عجیبی! من به زور سرپا ایستاده‌ام، ...
20 داستان از آنتوان چخوف
20 داستان از آنتوان چخوف تنها 22 سال از زندگی الگا می‌گذشت و همسرش دیموف 31 ساله بود، بعد از ازدواج زندگی خوشایندی داشتند. الگا دیوارهای اتاق پذیرایی خود را با نقاشی‌های خود و دوستانش چه با قاب و چه بدون قاب تزئین کرد. سقف و دیورارهای اتاق خواب را با پارچه‌ی سیاه پوشاند و آن را شبیه 1 غار کرد. هر کسی با دیدن ...
روزمرگی‌های 1 نویسنده
روزمرگی‌های 1 نویسنده پدرش پول بسیار کمی برای کتاب در اختیارش می‌گذاشت، که به سختی به ده پند می‌ر‌سید. در حقیقیت در کنار کار خوبش دارایی زیادی نداشت و مرد ثروتمندی نبود. او هرشب در کلوب کارت بازی و غمار می‌کرد. و همیشه می‌باخت!...
دوستان ما بد زندگی می‌کنیم (گزیده‌ای از داستان‌های کوتاه نمایشی)
دوستان ما بد زندگی می‌کنیم (گزیده‌ای از داستان‌های کوتاه نمایشی) به هنگام بالا رفتن از پله‌ها،‌ با خود می‌گفت:«اینجا رو ببین، مثل اینکه داری از طویله چهارپاها به خونه معشوقه‌ات می‌ری! همه‌جا رو برق انداختند، فرش پهن کردند، آدم می‌ترسه پاش رو زمین بذاره.»
مشاهده تمام رمان های آنتوان چخوف
مجموعه‌ها