تقریبا 12 تا 15 سال پیش در یکی از بزرگترین خیابانهای شهر، کارمندی به نام گروموف، که مردی موقر و متمول بود، در خانواده شخصی خود سکونت داشتند. گروموف دارای 2 پسر بود که سرگی و ایوان نام داشتند. سرگی، هنگامی که در کلاس چهارم دبیرستان تحصیل میکرد، از بیماری سل درگذشت. گویی این مرگ آغاز یک سلسله بدبختیها به شمار میرفت که یکباره به خانواده گروموف روی آورد. یک هفته پس از مرگ سرگی پدر پیرش را...