رمان خارجی - شرق دور

سگی که می‌خواست خورشید باشد (به همراه 13 قصه دیگر از مردم آسیا)

روزی بود و روزگاری. مرد جوانی بود که با مادر پیرش توی دهی زندگی می‌کرد. با این که این مادر و فرزند از طایفه برهمن‌ها بودند،‌ از مال دنیا چندان بهره‌ای نداشتند. دار و ندارشان فقط یک کلبه کوچک بود و یک وجب زمین که تویش سبزی می‌کاشتند. بزرگ‌ترین آرزوی مادر این بود که پسرش زن بگیرد. سن و سالش بالا بود و دلش می‌خواست عروسی داشته باشد که کمک حالش باشد. این بود که دائم به پسرش می‌گفت‌ :«کی باشد که ببنیم تو زن گرفته‌ای! کی باشد ببینم عروسی برایم آورده‌ای که زیر دست و بالم را بگیرد.» جوان هم خوشی و آسودگی مادرش را آرزو می‌کرد، اما آن قدر دستش خالی بود که نمی‌توانست خرج عروسی را جور کند.

محمد هدایی
9789643379254
۱۳۹۶
۱۴۰ صفحه
۱۰۹ مشاهده
۰ نقل قول
جمعی از نویسندگان
صفحه نویسنده جمعی از نویسندگان
۲۸۸ رمان ...
دیگر رمان‌های جمعی از نویسندگان
قرار بازی (داستان‌هایی از زنان نویسنده غربی) مجموعه داستان
قرار بازی (داستان‌هایی از زنان نویسنده غربی) مجموعه داستان ... فران به آشپزخانه رفت. لیز کمی به سوی پنجره متمایل شد و نگاهی به اطراف انداخت. آپارتمان رو به غرب بود. گرچه از ارتفاع نگاه می کرد، اما در مورد جهت دیدش مطمئن بود. هنوز عادت به دیدن چنین منظره‌هایی از آن ارتفاع را نداشت و این که به راحتی شاهد زندگی دیگران باشد...
57 داستان کوتاه
57 داستان کوتاه آیا می‌دانستید که عقاب قبل از شروع طوفان متوجه نزدیک شدنش می‌شود؟ عقاب به نقطه‌ای بلند پرواز می‌کند و منتظر رسیدن باد می‌شود.
بهترین داستان‌های جهان (قرن 19-20) 5 جلدی
بهترین داستان‌های جهان (قرن 19-20) 5 جلدی کتاب حاضر مجموعه‌ای از بهترین داستان‌های نویسندگانی همچون گابریل گارسیا مارکز، ایتالو کالوینو، هاروکی موراکامی، آلبر کامو، فرانتش کافکا، وبرجینیا وولف، سامرست موآم، جک لندن، لئو تولستوی، گوستاو فلوبر، ادگار آلن پو و.... می‌باشد. که به انتخاب و ترجمه احمد گل‌شیری گردآوری شده است.
سراسر پنجره (مجموعه داستان‌های منتخب جایزه ادبی طهران)
سراسر پنجره (مجموعه داستان‌های منتخب جایزه ادبی طهران) تنگ شیشه‌ای از دستش رها شد، زمین خورد و شکست. خاک از طعم سرد سرکه سیاه شد. با دستی بر دماغ فرار کرد؛ پابرهنه. مادر جیغی کشید و فحشی بدرقه پاهای برهنه او نمود. دو قطره خون سرخ کنار تکه شکسته تنگ در زمین فرو می‌رفت. خاک گرم و نرم کوچه زیر قدم‌های تند و پی‌درپی او به هوا برمی‌خاست ...
پرواز به نیروانا و چند داستان دیگر
پرواز به نیروانا و چند داستان دیگر در نقطه‌ای دور از من و بالای سرم، خطی طولانی از هواپیماهایی را دیدم که در ستون تیره واحدی پیش می‌رفتند؛ همه با سرعت یکسان، همه در یک مسیر، همه نزدیک به هم در پی هم می‌رفتند و آن ستون، از این سر آسمان، تا جایی که چشم کار می‌کرد، امتداد داشت. آن راه مختوم آن‌ها برای پیشروی بود. گویی ...
مشاهده تمام رمان های جمعی از نویسندگان
مجموعه‌ها