مجموعه داستان ایرانی

نامهربان من کو

تخته درست در چند قدمی میزی بود که او رویش نشسته بود. گچ را برداشتم و طوری که او هم از آن فاصله بتواند بخواند نوشتم " گویند دل به آن بت نامهربان نده/ دل آن زمان ربود که نامهربان نبود" نامهربان نبود، مطمئنم! هر چند که بخواهد نقش نامهربان‌ها را بازی کند، نمی‌تواند من را گول بزند! از لحظه‌ای که آمده بخت‌النصر شده و نشسته مقابلم و پا روی پا انداخته! نمی‌خواهد اعتراف کند، اما نگرانم است! نگران سلامتی‌ام! نگران این بیست و چهار ساعت، وگرنه چرا نمی‌رود؟! وقتی برگشتم و مقابلش نشستم، هنوز هم چشم به تخته داشت، بالاخره نگاه ظاهرا ساده و بی‌تفاوتش را از روی نوشته برداشت و داد به طرح روی کافی. ساده و با طمانینه توضیح دادم: - شبدر چهاربرگ به اعتقاد بعضی‌ها مثل سکه شانسه و خوش‌شانسی می‌آره!

9786007507506
۱۳۹۶
۸۳۲ صفحه
۵۲۶۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های بهارلویی
مجنون‌تر از فرهاد 1 (2جلدی)
مجنون‌تر از فرهاد 1 (2جلدی) برگشتم و به محراب که در فاصله سه چهار متری دورتر از ما ایستاده بود نگریستم. نمی‌دانم چرا گره وحشتناکی در ابرویش جا خوش کرده بود و نفس‌های عمیق می‌کشید. مانند کوه آتشفشانی بود که هر لحظه بیم فورانش می‌رفت. آقا بزرگ جلو آمد و پیشانی‌ام را بوسید و برایمان آرزوی خوشبختی کرد و گفت:...
بهت اصلا نمی‌آد
بهت اصلا نمی‌آد ـ تو یه دیوونه به تمام معنایی بهنام... تو هیچت به تحصیلکرده‌ها نمی‌خوره... مواظب خودت باش و این‌قدر پا روی دم من نذار وگرنه بلایی سرت می‌آرم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن... مثل آذر! مثل آرام! حیف اون آشی که برای تو پخته بودم و آرش خورد! بدبخ، ویدا لقمه‌ای بود که برای تو گرفته بودم اما حیف ...
این روزها
این روزها باز برگشته و خانه محل تنش شده است. دستگاه پخش را روشن کرد و آهنگ غربی تندی پخش شد و برای اذیت دیگران صدایش را تا آخرین حد زیاد کرد و بلند داد زد: الهه برام چایی بیار. از آیینه به او نگریستم، خیلی دلش می‌خواست برایش نبرم تا گزکی به دست بیاورد. با خشم لبم را فشرده و به آشپزخانه ...
نطلبیده 1 (2 جلدی)
نطلبیده 1 (2 جلدی) نگاهش رفت سمت ماشین رفیع! آخ که لابه‌لای حرف‌های آیناز چه‌قدر متلک بارش کرده بود! دل او هم از همین آتش گرفته بود که چرا آیناز فرصتی برای متلک‌گویی به رفیع و کنایه شنیدن به او داده است. اگر سرش را مثل بچه آدم پایین می‌انداخت و به خانه برمی‌گشت مجید توانا نبود! از موتور پیاده شد و با تندی ...
انتهای سادگی 1 (2 جلدی)
انتهای سادگی 1 (2 جلدی) بعضی مواقع احساس می‌کنم که آخر، کارم به دیوانگی می‌کشد. بابک در تمام عید حتی تلفنی هم حالم را نپرسید. می‌دانم بعد از خراب‌کاری که آن روز در رستوران شد باز با من قهر کرده. کاش من شماره‌اش را داشتم. کار اشتباهی کردم که آن روز به حرف امیر آقا گوش کردم، البته آن روز احساس می‌کردم کار دیگری نمی‌توانم ...
مشاهده تمام رمان های بهارلویی
مجموعه‌ها