نمایش‌نامه و فیلم‌نامه

و اعتراف‌ها و دروغ‌ها

من همیشه توی همه این سی ‌و چند سال دلهره داشتم و مضطرب بودم همش قرص ضد اضطراب می‌خوردم، همیشه فکر می‌کردم زندگی من یه خوابه که یه جایی باید بیدار شم و واقعیت رو ببینم، فکر می‌کردم همه این خوشبختی خوابه، همیشه در اوج خوشی می‌ترسیدم. فکر می‌کردم اینا همه دروغه فکر کردم همه این خوشی و خوشحالی دروغه، از تموم شدنش می‌ترسیدم یه طورایی به خاطر همین همیشه ته دلم دوست داشتم تو اوج همین خوشی‌ها بمیرم.

9786008854036
۱۳۹۶
۶۲ صفحه
۱۵۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مهدی میرباقری
نهنگ تنها
نهنگ تنها رها: چرا به پیمان نمی‌گی؟ تمنا: اون می‌دونه خیلی وقته می‌دونه، اما نمی‌خواد قبول کنه. قبول نکرده. رها: الان چه تصمیمی گرفتی؟ هامون: از تو جدا شم. با خونواده اولم زندگی کنم. رها: به من فکر نکردی؟ تمنا: جای من بودی چی‌کار می کردی رها؟ رها: پس زندگی من چی؟ ده سال زندگی من. پیمان: تو زندگی منو خراب کردی ...
زمستان در آتش (خوانشی از داستان سودابه و سیاوش) نمایش‌نامه
زمستان در آتش (خوانشی از داستان سودابه و سیاوش) نمایش‌نامه
زندگی 1 رویاست
زندگی 1 رویاست حقیقت همه‌ی این چیزاییه که می‌بینی، همین سگ‌دونی که تو همه‌ی وجودش، تو سقفش، موریانه‌‌هاش دارن بهمون می‌خندن، لای دیواراش که تک‌تک آجراش دارن بهمون دهن کجی می‌کنن... چرا ما نباید مثل بقیه باشیم؟ چرا نباید از میراثمون استفاده کنیم؟ میراثمون؟ کدوم میراث؟ اسلحه‌ی بابا؟ ایناهاش، تو گنجینه‌س، لای پیراهن خونی‌ش‌، ورش دار و یه گوله تو مخت ...
ایستادن روبه‌روی عقربه‌های کج
ایستادن روبه‌روی عقربه‌های کج نمی‌دانم چرا هر وقت سرم را می‌گیرم زیر دوش آب یاد پدر می‌افتم که شیر آب داغ را باز می‌کرد و به زور نگه‌ام می‌داشت زیر دوش آب داغ حمام عمومی، گردنم را محکم می‌گرفت و اجازه نمی‌داد تکان بخورم، نگه‌ام می‌داشت زیر ریزش آب داغ، می‌سوختم، و جرات نداشتم حرفی بزنم، تا چند روز تمام تنم می‌سوخت، هر ...
خواستگاری (1 کمدی تراژدی) نمایش‌نامه
خواستگاری (1 کمدی تراژدی) نمایش‌نامه خانواده‌ای چند ساعت مانده به شب خواستگاری دخترشان متوجه گرفتگی چاه فاضلاب‌شان می‌شوند. غریبه‌ای که از قضا همسایه‌شان همه هست برای باز کردن چه و رفع مشکل‌شان وارد خانه می‌شود، غریبه که به دختر خانواده علاقه دارد اطلاعاتی را در مورد خواستگار دختر در اختیار خانواده قرار می‌دهد و ... آجی: بابایی شما اصلا می‌دونی عشق چیه؟ بابایی: اون چیزی ...
مشاهده تمام رمان های مهدی میرباقری
مجموعه‌ها