علمی تخیلی

دنیای دیوانه دیوانه شل سیلوراستاین

(Different dances)

شل سیلور استاین سال 1932 در شیکاگو، ایالت ایلی‌نوی آمریکا،‌ متولد شد. عمده شهرت وی برای شعرهایش در ادبیات کودک و نوجوان است. هرچند در زمینه‌های کاریکاتور، آهنگ‌سازی، ترانه‌سرایی، نوازندگی و نمایش‌نامه‌نویسی نیز کار کرده است. آثار سیلور استاین از مرز ادبیات کودک و نوجوان فراتر می‌رود. او خود می‌گوید: «امیدوارم مردم در هر سنی چیزی را در کتاب‌هایم بیابند تا با آن احساس نزدیکی کنند. کتاب را بردارند و حسی شخصی از کشف و شهود را تجربه کنند. این عالی است. البته برای خودشان نه من.»

پنجره
9789649225791
۱۳۹۳
۲۰۰ صفحه
۷۴۳ مشاهده
۰ نقل قول
شل سیلوراستاین
صفحه نویسنده شل سیلوراستاین
۵۳ رمان شل سیلورستاین با نام کامل شلدون آلن سیلورستاین شاعر، نویسنده، کاریکاتوریست و خواننده آمریکایی در ۲۵ سپتامبر ۱۹۳۰ در شیکاگو متولد شدو در ۱۰ مه ۱۹۹۹ بر اثر حمله قلبی درگذشت. وی در سال ۱۹۵۰ در ارتش آمریکا به خدمت فرا خوانده شد و از همان زمان کار نقاشی کارتونی را برای برخی از مجلات مثل استریپس، استارس، پاسیفیک آغاز کرد. سیلورستاین از کودکی استعداد ذاتی خاصی در نقاشی و نوشتن داشت. خودش بعدها در جایی می‌نویسد که این دو کار ...
دیگر رمان‌های شل سیلوراستاین
کسی 1 کرگدن ارزون نمی‌خواد
کسی 1 کرگدن ارزون نمی‌خواد در شب‌های سرد زمستان با مهربانی توی رختخواب می‌آید. و نصف شب پاورچین پاورچین پایین می‌آید تا با هم غذا بخورید. و با خوشحالی ته مانده غذاهای روی میز را می‌خورد.
کی کرگدن ارزان می‌خواهد
کی کرگدن ارزان می‌خواهد وقتی مادرت می‌خواهد کتکت بزند خوب جلوش را می‌گیرد البته به شرطی که واقعا کار بدی نکرده باشی...
مجموعه داستان‌های شل سیلوراستاین (خشتی) گالینگور
مجموعه داستان‌های شل سیلوراستاین (خشتی) گالینگور صاحب سیرک گفت: بسیار خوب، حالا بویت صددرصد بهتر شده است. تا وقتی من چرت کوتاهی می‌زنم برو سلمانی و برای خودت لباس هم بگیر. نمی‌توانی این‌طوری بدون لباس بگردی...
آنجا که پیاده‌رو پایان می‌یابد
آنجا که پیاده‌رو پایان می‌یابد من یک دوست غول دارم او جایی که علف‌های بلند می‌روید زندگی می‌کند قدش اندازه کوه است، شانه‌هایش اندازه یک ساختمان روبه‌رویش که می‌ایستم به شست پاش می‌رسم می‌دانید، به شست پاش
من و دوست غولم
من و دوست غولم عمویم گفت: "چه جوری به مدرسه می‌روی؟" گفتم: " با اتوبوس" پوزخندی زد و گفت: "من وقتی هم‌سن تو بودم، ده کیلومتر پیاده می‌رفتم." عمویم گفت: " چقدر بار را می‌توانی بلند کنی؟" گفتم : " یک گونی برنج" پوزخندی زد و گفت: " من وقتی هم‌سن تو بودم، یک گاری را به حرکت در می‌آوردم و یک گوساله را بلند می‌کردم." عمویم گفت: " تا حالا چند ...
مشاهده تمام رمان های شل سیلوراستاین
مجموعه‌ها