تاریخ طنز ادبی ایران 2 (2جلدی)
در برابر این پرسش که آیا ما مردم شوخطبعی هستیم، پاسخ بیشک آری است. نمونههای باقیمانده از دو هزار و پانصد سال پیش به این طرف نشان میدهد ما نیز مانند بسیاری از فرهنگهای جهان شوخیهای مختص به خود را داشتهایم. نوع شوخی و هدف ساختن و رواج شوخیها و پذیرش آن میتواند از فرهنگی تا فرهنگ دیگر، در هر ...
بنفشههای سراشیب
سحر شده است، از شبگردی برمیگردم. راهم شمالی است، از «ارنبویه» میگذرم، باد «آذرین» گزنده و پرسوز میوزد، نیمرخ یخزدهام را برش میدهد. به آسمان نگاه میکنم باد سقف سیاه و چرب بالای سر را نخنما کرده است. آذرین از شمالشرقی میوزد، شهر را، درختهایش را، پنجرهها، آنتنها، سیمها و بادگیرهایش را کج میکند، مردم، گیاه و چارپا را خم ...
روز جشن کلمات (شعر معاصر)
بیفایدست با تو سخن گفتن.
از درختی که ندیدهایم من و تو.
رویان از الفبا و اعداد.
خیال، نمیشود برای کسی آب و نان.
گفتن در عین نگفتن
گاهی نیمشب، به رسم دیرین، میروم توی باغ. سن و سال قدم زدن در تاریکی برام خطرناک است، اما این تاریکی از ظلمتی رعبانگیز که بر رویای هر شبهام فرو میافتد سیاهتر نیست. راه میروم و جایی در راه حس میکنم مادرم دنبالم میآید، نگران. صدای پایی نمیشنوم، اما دلم میگوید پیجوی من و مواظب من است.
هیچ قت برنگشتهام تا ...
از قلعه تا سرحد
چکاوک روی نزدیکترین شاخه گردو نشسته بود. هویی زد. آقا دستی تکان داد. پرنده نپرید.
پرسیدم:چکاوک است؟
آقا گفت: چه میدانم
چکاوک دوباره هویی زد، یقین کردم چکاوک است که میگفتند فال بد میزند.
گفتم اگر چکاوک نیست ، پس چه مرغیست؟
چه میدانم، حوصله داری پسر؟
آقا روزنامه میخواند، چکاوک هو میزد،من گرسنه بودم، باغ داغ بود.
صدای موتور آمد، جیپ بود ، ایستاد.