[آقای چرچیل در رختخواب خود دراز کشیده است.] همسر چرچیل: چرچیل... چرچیل... بیدار شو چرچیل... اولا که امروز یکشنبهس و باید میرفتی کلیسا... نه اینکه خدا منتظرت باشه، نه... پدر منتظرته و میدونی که قایمکی حضور غیاب میکنه و تو هم هیچ حالیت نیست. بعدم خوب میدونی که لیست حضور و غیاب صاف میره دست مسئولین و قطعا برات دردسر درست میشه... بعدم وقتی از کار بیکارت کردن، کی میخواد شکم این صاحبمردهها رو پر کنه؟ ها؟ چرچیل... چرچیل: ها...؟