نمایش‌نامه و فیلم‌نامه

نمایش‌نامه ماموریت جدی آقای چرچیل

[آقای چرچیل در رختخواب خود دراز کشیده است.] همسر چرچیل: چرچیل... چرچیل... بیدار شو چرچیل... اولا که امروز یکشنبه‌س و باید می‌رفتی کلیسا... نه این‌که خدا منتظرت باشه، نه... پدر منتظرته و می‌دونی که قایمکی حضور غیاب می‌کنه و تو هم هیچ حالیت نیست. بعدم خوب می‌دونی که لیست حضور و غیاب صاف می‌ره دست مسئولین و قطعا برات دردسر درست می‌شه... بعدم وقتی از کار بیکارت کردن، کی می‌خواد شکم این صاحب‌مرده‌ها رو پر کنه؟ ها؟ چرچیل... چرچیل: ها...؟

نودا
9786009838325
۱۳۹۶
۱۲۸ صفحه
۲۱۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رضا گشتاسب
چند خواب از زندگی بارانی
چند خواب از زندگی بارانی [وانت داتسون قراضه‌ای گوشه‌ای افتاده و راننده سعی می‌کند راهش بیندازد. مسافران روی تپه‌ای نشسته‌اند تا ماشین درست شود. پشت وانت، گاوی بسته‌اند که ماغ می‌کشد. صدای درا و زنگوله از دوردست به گوش می‌خورد. مسافران روی تپه، یکی دو زن و بیشتر مرد هستند که دور آتشی نشسته‌اند تا گرمشان شود. کاهی پچ‌پچه‌ای، صدای استارت ناامیدکننده ماشین، پارس سگ‌توره‌ای...] ...
پاییز نگفته بود
پاییز نگفته بود [ناصر روی زمین نشسته. زمین ویلی که مثلا تکه‌ای از خط مقدم باشد. بی‌نشانه‌ای از جنگ، جز فرنج و تفنگش. آن‌سوترش از تاریکی، مینا می‌آید با قابلمه‌ای روی سر. می‌نشیند بی‌گفتگویی در میان. قابلمه را می‌گذارد و می‌رود. ناصر در قابلمه را برمی‌دارد. خنده‌اش می‌گیرد. مینا برمی‌گردد با سفره‌ای. می‌نشیند که بچیند.] ناصر: حالا چرا این همه عصبانی؟ مینا: هیچی. ...
مشاهده تمام رمان های رضا گشتاسب
مجموعه‌ها