[وانت داتسون قراضهای گوشهای افتاده و راننده سعی میکند راهش بیندازد. مسافران روی تپهای نشستهاند تا ماشین درست شود. پشت وانت، گاوی بستهاند که ماغ میکشد. صدای درا و زنگوله از دوردست به گوش میخورد. مسافران روی تپه، یکی دو زن و بیشتر مرد هستند که دور آتشی نشستهاند تا گرمشان شود. کاهی پچپچهای، صدای استارت ناامیدکننده ماشین، پارس سگتورهای...] الیاس: بنده خدا بخور. بلوطه. ندیدی تا الان؟ بارانی: نه... الیاس: ببین، اینکه میپزنش میشه بلیپولو. این بغلشو تیغ میزنن که تو آتیش نترکه، عین فشنگه... تو کدوم جبههای؟