رمان خارجی - روسیه

اگر می‌توانست تصور کند که بعد از ازدواج چقدر همه‌چیز غیرقابل تحمل، وحشتناک و نفرت‌انگیز می‌شود، دنیا را هم به پایش می‌ریختند تن به ازدواج نمی‌داد...

9786002533067
۱۳۹۷
۸۸ صفحه
۱۲۱۴ مشاهده
۰ نقل قول
آنتوان چخوف
صفحه نویسنده آنتوان چخوف
۷۶ رمان آنتون پاولوویچ چِخوف داستان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس برجستهٔ روس است. هر چند چخوف زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. او را مهم‌ترین داستان کوتاه‌نویس برمی‌شمارند و در زمینهٔ نمایش‌نامه‌نویسی نیز آثار برجسته‌ای از خود به جا گذاشته‌است و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایش نامه نویس میدانند. چخوف در چهل و چهار سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت. چخوف نخستین مجموعه داستان‌اش را دو سال پس از ...
دیگر رمان‌های آنتوان چخوف
زندگی من و 1 داستان دیگر (پالتویی)
زندگی من و 1 داستان دیگر (پالتویی) هرگاه من به فکر تهیه‌ی انگشتری می‌افتادم، می‌دادم این جمله را رویش بکنند، هیچ‌چیز از بین نمی‌رود من گمان نمی‌کنم که در حقیقت چیزی نیست نمی‌شود و همه چیز اثری از خود باقی می‌گذارد، کوچک‌ترین قدمی که ما برداریم در زندگی کنونی و حتی زندگی آینده اثر دارد...
20 اثر از چخوف
20 اثر از چخوف آنتوان پاولوویچ چخوف، داستان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس روس است. هر چند چخوف زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود، بیش از 700 اثر ادبی آفرید. چخوف در نیمه سال 1880 تحصیلات پزشکی خود را در دانشگاه مسکو آغاز کرد و در همین سال نخستین مطلب وی چاپ شد. این سال را مبدا تاریخی آغاز نویسندگی چخوف می‌‌شمارند. او را ...
20 داستان از آنتوان چخوف
20 داستان از آنتوان چخوف تنها 22 سال از زندگی الگا می‌گذشت و همسرش دیموف 31 ساله بود، بعد از ازدواج زندگی خوشایندی داشتند. الگا دیوارهای اتاق پذیرایی خود را با نقاشی‌های خود و دوستانش چه با قاب و چه بدون قاب تزئین کرد. سقف و دیورارهای اتاق خواب را با پارچه‌ی سیاه پوشاند و آن را شبیه 1 غار کرد. هر کسی با دیدن ...
بانو با سگ ملوس و چند داستان دیگر
بانو با سگ ملوس و چند داستان دیگر
خرس خواستگاری تاتیانا رپینا
خرس خواستگاری تاتیانا رپینا اسمیرنف: فکر کرده‌اید چون یک موجود لطیف هستید حق توهین کردن دارید؟ بدون اینکه کسی حقتان را کف دستتان بگذارد؟ بله؟‌ من شما را به دوئل دعوت می‌کنم. لوکا: ای خدای بزرگ! مادر مقدس! آب! اسمیرنف: بله،‌ دوئل می‌کنیم! پوپووا: فکر کرده‌اید از مشت‌های قوی و گردن کلفت‌تان می‌ترسم؟‌ بله، شما یک غول‌ هستید!
مشاهده تمام رمان های آنتوان چخوف
مجموعه‌ها