رمان ایرانی

ماه را نشانه بگیر

قاسم چگینی فکرش را هم نمی‌کرد این پیراهن آبی که خریده است تا بپوشد و از روستای سری‌کوه برود برای خواستگاری به روستای آبگرمک، آن‌قدر نونوار و آبی بماند که چند سال بعد، آن را به تن بکشد و برود بایستد جلوی خانه آق سید شاطر، کوچه قنات، میدان هفت‌تنان، محله لیاقت‌آباد، در جنوب غربی تهران. آبگرمکی‌ها به روستای دیگر عروس نمی‌دادند؛ هیچ‌وقت؛ ولی این‌بار خواستگاری قاسم چگینی را نه نیاوردند.

9789643379421
۱۳۹۷
۱۲۴ صفحه
۱۱۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ژیلا تقی‌زاده
کهنه رباط
کهنه رباط ...مهشید دو به شک بود که به بیمارستان فارابی برود، یا نه. ساعتش را چند بار پشت سر هم نگاه کرد. نمی‌دانست در آن بیمارستان درندشت می‌خواهد دنبال چه کسی بگردد. لحظه‌ای، کلافه تکیه داد به موتوری که گوشه‌ای پارک بود؛ داشت منصرف می‌شد و می‌خواست برگردد. در میان ماشین‌ها و جمعیتی که پر سر و صدا می‌آمدند، که همه ...
من با 1 پریزاد دوستم
من با 1 پریزاد دوستم چشم‌هایش سوختند. بعد گرم شدند. دیگر آن سیب سرخ را ندید. صدای مردم را نشنید. پاهایش خم شدند و نشست. هفت عفریت دود شدند و رفتند هوا. سرش سنگین و سنگین‌تر شد. برای خواب. چهل روز گذشت و دکترها نتوانستند جهان را بیدار کنند. فرو رفتگی پهلوی راستش را بارها معاینه کردند. نمونه برداشتند. نه بخیه بود ، نه سوختگی ...
سهم من از دریا
سهم من از دریا برای این که در تنهایی برای خودتان غذا بپزید به نصف یک کلم احتیاج دارید. یک پیاز متوسط و یک تکه زنجبیل تازه. وقتی کلم‌ها را خلالی خرد کردید، تازه متوجه می‌شوید زیادند. همان طور که آنها را در آبکش می‌ریزید تا بشویید، می‌دانید این به خاطر دلتنگی‌ست؛ همین زیاد بودن کلم. برای دو نفر دارید تهیه می‌بینید. به خودتان ...
فرشتگان بال ندارند
فرشتگان بال ندارند گاهی غزاله می‌دید دایی بهزادش، مرغ عشق مرده‌ای را از قفس درمی‌آورد تا توی باغچه چال کند و می‌گوید: «چه عمر کوتاهی داشتی زبون بسته!» بعد دمپایی‌کشان با پشت برجسته می‌رفت تا با بیلچه‌ای خاک را زیر و رو کند؛ این‌جور وقت‌ها بود که غزاله احساس ترسی توی گلویش داشت که شبیه بغض نبود.
مشاهده تمام رمان های ژیلا تقی‌زاده
مجموعه‌ها