رمان خارجی - بریتانیا
کین و ایبل. یکی فرزند یک میلیاردر بوستونی است و دیگری فرزند یک مهاجر لهستانی بسیار فقیر. هر دوی آن‌ها در جستجوی سرنوشت و رویای خویش هستند و همین هم آن‌ها را به هم می‌رساند. کین و ایبل، قدرت‌مند، بلندپرواز و بی‌رحم هستند و برای ساختن یک امپراطوری جهانی تلاش می‌کنند. ایشان در طول شصت سال و سه نسل، به تلاش خویش ادامه داده و می‌جنگند. جنگی که فقط یکی از آن‌ها می‌تواند از آن زنده خارج شود.
صفحه نویسنده
جفری آرچر
۵ رمان
Jeffrey Howard Archer, Baron Archer of Weston-super-Mare (born 15 April 1940) is an English author and former politician.He was a Member of Parliament and deputy chairman of the Conservative Party, and became a life peer in 1992. His political career, having suffered several controversies, ended after a conviction for perverting the course of justice and his subsequent imprisonment. He is married to Mary Archer, a scientist specialising in solar power. Outside politics, he is a novelist, playwright and short story ...
افشاگر
جفری آرچر پس از گذشت حدودا یک دهه از انتشار آخرین مجموعه داستانش با روایت‌های جذاب، هیجان‌انگیز و گاهی تلخ افشاگر ما را با انسان‌هایی که در این 10 سال ملاقات کرده، داستان‌هایی که با آن‌ها مواجه شده و کشورهایی که دیده روبه‌رو می‌کند و در قالب 14 داستان به همگان نشان می‌دهد که چرا تایمز او را بهترین قصه‌گوی ...
کلید (زاده زندان)
این کتاب انتقام‌گیری یک مرد ساده، بی‌سواد و بی‌گناهی است که دست سرنوشت او را روانه زندان کرد. وقتی شهود دادستان، دست بر قضا یک گروه چهار نفره از دوستان دانشگاهی متعلق به طبقه اعیان باشند (یک وکیل، یک هنرپیشه محبوب، یک اشراف‌زاده و جوان‌ترین شریک در تاریخ یک شرکت معتبر) چه کسی بی‌گناهی یک مرد پاپتی را باور می‌کند. ...
داستان‌های گربه‌ای
تنها نژادی که می‌تواند بدون چاپلوسی غذا سرو کند، نژاد ایتالیایی است. فرانسوی‌ها با خوشحالی سرتاسر کراواتتان را سس می‌پاشند، بدون نوک سوزنی عذرخواهی و در همان لحظه با زبان مادری‌شان شما را نفرین می‌کنند. چینی‌ها به هیچ‌وجه با شما حرف نمی‌زنند و یونانی‌ها اصلا به ذهنشان خطور نمی‌کند که از یک ساعت قبل از تحویل منوی غذا، بی‌خیال حرف ...
این داستان واقعیت دارد
عطر گل یاس اولین نشانه بود: یک زن. سر میز همیشگی‌ام نشسته بودم که آمد و سر میز کناری نشست. فهمیدم تنهاست چون صندلی روبرویش تکان نخورد و کسی با او حرفی نزد. کمی از قهوه‌ام، نوشیدم. اگر اوضاع رو به راه باشد، می‌توانم فنجان را بلند کنم، جرعه‌ای از نوشیدنی داخل آن را بنوشم و فنجان را طوری سر ...