کودک و نوجوان

بیژن و منیژه (قصه‌های شاهنامه 5)

بیژن، پهلوان ایران که برای شکار به مرز آمده، منیژه دختر افراسیاب را می‌بیند و دل به دختر شاه توران می‌بازد. منیژه هم که دل از دست داده، با جادو بیژن را با خود همراه می‌کند و پنهانی به کاخ می‌برد. خبرچینان، شاه توران را خبر می‌کنند و او برمی‌آشوبد. در مجموعه دوم «قصه‌های شاهنامه» (جلدهای 4، 5 و 6) نویسنده کوشیده است که با پرداختن به داستان زندگی برخی از زنان شاهنامه، آن‌ها را از کنج حجره‌های این قلعه بیرون کشد تا جانی دوباره گیرند و نمایشی نو از روزهای گذشته برپا سازند.

افق
9789646742963
۱۳۹۵
۸۰ صفحه
۳۱۴ مشاهده
۰ نقل قول
آتوسا صالحی
صفحه نویسنده آتوسا صالحی
۱۰ رمان آتوسا صالحی شاعر، نویسنده و مترجم کتاب های کودکان و نوجوانان، سال ۱۳۵۱در تهران به دنیا آمد و از سال ۱۳۶۹ فعالیت حرفه ای خود را از طریق همکاری با مجله سروش نوجوان و به عنوان یكی از سردبیران "مجله در مجله" آغاز كرد. او افزون بر این، در نشریه هایی چون مجله همشهری، هفته نامه و روزنامه آفتابگردان، روزنامه شرق، ایران و ... قلم زده است. از صالحی تا كنون بیش از سی عنوان كتاب برای كودكان و نوجوانان منتشر ...
دیگر رمان‌های آتوسا صالحی
رستم و سهراب (قصه‌های شاهنامه 8)
رستم و سهراب (قصه‌های شاهنامه 8) بگو رستم کجاست؟ بگو در کدام یک از این سراپرده‌هاست؟ دوست دارم زودتر، پیش از آن که کسی از رازم پرده بردارد، با او روبه‌رو شوم؟ دوست دارم بدانم آیا می‌تواند فرزند نادیده‌اش را در جامعه دشمنان بشناسد؟ در این مجموعه نویسنده کوشیده است که در مسیرهای ناشناخته‌تر شاهنامه حرکت کند، تا با پرهیز از تکرار افسانه‌ها، آن‌ها را از ...
گردآفرید (قصه‌های شاهنامه 7)
گردآفرید (قصه‌های شاهنامه 7) منم گردآفرید،‌فرزند گژدهم. اکنون سرنوشت، مرا برگزیده تا بر برگی از این روزگار افسانه‌ای نو بنویسم؛ داستانی که این بار نه مردی جنگاور، که زنی دلاور قهرمان آن خواهد بود. پس تندتر بتاز ای اسب بادپا که تو هم در این افسانه جاودان خواهی شد... در این مجموعه نویسنده کوشیده است که در مسیرهای ناشناخته‌تر شاهنامه حرکت کند، تا با پرهیز ...
جمشید (قصه‌های شاهنامه 10)
جمشید (قصه‌های شاهنامه 10) شهرناز ابروهایش را چون دو ریسمان سیاه در هم گره می‌زند و می‌گوید: «دیگر چه در سر داری؟ هفت دریا و هفت خشکی را دیدی و نامت را در چهار گوشه خاک بلندآوازه کردی. دست از این همه آرزوی دور و دراز بردار!» از دور پیداست. سنگ‌های گران‌بها بر چهار گوشه‌اش می‌درخشند. می‌گویم: «خشکی و دریا را زیر پا گذاشتم ...
سیاوش (قصه‌های شاهنامه 9)
سیاوش (قصه‌های شاهنامه 9) شاید پدرم کاووس مرا به جنگ می‌فرستد تا از چاله‌ای به چاه اندازد... شاید گرسیوز هم نقشه شومی در سر داشته باشد و بخواهد شمشیر بر زمین گذاریم تا شبانه شبیخون زند... انگار باید هر روز از آزمون آتشی بگذرم و بر لبه تیغی راه روم که هر دو سویش پرتگاهی است پر از درندگان گرسنه و خونریز... در این مجموعه ...
ایرج (قصه‌های شاهنامه 11)
ایرج (قصه‌های شاهنامه 11) به خود نهیب می‌زنم: ما امروز سه برادر نیستیم. ما امروز سه سرزمینیم. ما امروز ایران و روم و تورانیم. تور فریاد می‌زند: «تا دیر نشده خنجر را بردار!» خنجر را برمی‌دارم، به چشم‌های سرخ‌رنگ سلم می‌نگرم و خنجر را در ستون چوبی خیمه می‌کوبم: «نه، من در این دام نمی‌افتم. از جانم می‌گذرم اما با خنجر پدرانم، برادر نمی‌کشم.» در ...
مشاهده تمام رمان های آتوسا صالحی
مجموعه‌ها