رمان خارجی - بریتانیا

پرنسس

(The princess)

داستان «پرنسس» سرگذشت دختری است به نام «مری هنریتا» که تمام زندگی‌اش تحت تاثیر اندرزها و اندیشه‌های بیمارگونه پدر نیمه ‌دیوانه‌اش بوده است. او پس از مرگ پدر مجبور می‌شود به عنوان فردی بالغ روابط و احساساتش را به تنهایی اداره کند و در این میان، آرام آرام با تمایلات خفته‌اش آشنا می‌شود.

9786008975144
۱۳۹۷
۸۸ صفحه
۲۰۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیوید هربرت لارنس
صفحه نویسنده دیوید هربرت لارنس
۹ رمان David Herbert Richards Lawrence was an English writer of the 20th century, whose prolific and diverse output included novels, short stories, poems, plays, essays, travel books, paintings, translations, literary criticism and personal letters. His collected works represent an extended reflection upon the dehumanizing effects of modernity and industrialisation. In them, Lawrence confronts issues relating to emotional health and vitality, spontaneity, human sexuality and instinct.

Lawrence's opinions earned him many enemies and he endured official persecution, censorship, and misrepresentation of his creative ...
دیگر رمان‌های دیوید هربرت لارنس
کفش‌دوزک
کفش‌دوزک پس از چاپ «زنان عاشق» ویرجینا وولف صراحتا ابراز کرد:«او تلاش دارد چیزی به ما بگوید و در این‌باره با ما صادق است و به همین خاطر است که صدبار از بیشترمان بهتر است.» ده سال بعد، وولف با حرارت بیشتری درباره طراوت داستان‌های لارنس نوشت:«احساس می‌کنی او انعکاس صدای هیچ‌کسی نیست. ادامه راه هیچ سنتی نیست. از گذشته و ...
پسرها و عاشق‌ها (مجموعه آثار لارنس 1)
پسرها و عاشق‌ها (مجموعه آثار لارنس 1) پسرها و عاشق‌ها داستان والتر مورل و همسر او است. وقتی که ازدواج آن‌ها با شکست مواجه می‌شود سرخوردگی حاصل از آن باعث می‌شود خانم مورل امیدهایش را به فرزندان پسر خود معطوف کند تا مردانی متفاوت از شوهرش از آن‌ها بسازد. در این میان، پال مورل پسر دوم خانواده در سفر خود به دنبال رهایی‌اش از این پیوند و ...
باکره و کولی
باکره و کولی وقتی همسر کشیش با مردی جوان و بی‌پول فرار کرد، افتضاحی بر پا شد که نگو و نپرس. دو دختر کوچکش فقط هفت و نه سال داشتند. کشیش چهار چشمی مراقب بود مبادا دخترانش مانند مادرشان گمراه شوند. ایوت، دختر کوچک کشیش، به خواهرش لوسیل گفت: دلم می‌خواهد دیوانه‌وار عاشق بشوم. قلب ایوت در سینه جهید. مردی که گاری را می‌راند ...
روباه
روباه هنری، با محبت، دستش را بر شانه زن گذاشت، که با گردن کج و فرو افتاده، گیج و مبهوت، ایستاده بود، و نرم و مهربان گفت:«می‌توانی. می‌توانی. بله، می‌توانی. چرا خیال می‌کنی نمی‌توانی؟ می‌توانی. می‌توانی.» و با ملایمتی حیرت‌انگیز به او خیره شد.
مشاهده تمام رمان های دیوید هربرت لارنس
مجموعه‌ها