رمان خارجی - ایتالیا

پنه‌لوپه به جنگ می‌رود

(Penelope alla guerra)

گپ مسخره‌ای بود... تهیه‌کننده فیلم، به زن جوان که اسمش جوآنا بود می‌گفت: «یه قصه به روز و تکون‌دهنده می‌خوام! جو! قصه عاشقونه‌ای که فقط ماجرای یه عشق خشک و خالی نباشه... وگرنه حوصله مردم رو سر می‌بره! یادت نره شخصیت زن قصه باید ایتالیایی باشه و مرده آمریکایی! از باید، نبایدای فیلمای محصول مشترک هم که باخبری... ببینم جو! دو ماه واسه نوشتنش بسه؟» «بله... رئیس!... البته!»

نگاه
9786003762534
۱۳۹۷
۲۳۲ صفحه
۲۲۵ مشاهده
۰ نقل قول
اوریانا فالاچی
صفحه نویسنده اوریانا فالاچی
۸ رمان Fallaci was born in Florence, Italy. During World War II, she joined the resistance despite her youth, in the democratic armed group "Giustizia e Libertà". Her father Edoardo Fallaci, a cabinet maker in Florence, was a political activist struggling to put an end to the dictatorship of Italian fascist leader Benito Mussolini. It was during this period that Fallaci was first exposed to the atrocities of war.

Fallaci began her journalistic career in her teens, becoming a special correspondent ...
دیگر رمان‌های اوریانا فالاچی
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد هیچ وقت نفهمیدم چه طور این‌جوری می‌خنده ولی فکر می‌‌کنم دلیلش گریه کردنای زیادشه! فقط کسایی که زیاد گریه می‌کنن می‌تونن قدر قشنگیای زندگی رو بدونن خوب بخندن! گریه کردن آسونه و خندیدن سخت!
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد هیچ وقت نفهمیدم چه طور این‌جوری می‌خنده ولی فکر می‌‌کنم دلیلش گریه کردنای زیادشه! فقط کسایی که زیاد گریه می‌کنن می‌تونن قدر قشنگیای زندگی رو بدونن خوب بخندن! گریه کردن آسونه و خندیدن سخت!
1 مرد
1 مرد
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد برای آخرین بار به دستانم که به حالت دعا رو به آسمان دراز شده بودند، نگاه کردم. بغضم را در خود خفه کردم و لبخندی زدم. ماه از مسافت‌های خیلی دور پیشم آمده و روی پوستم قرار گرفته بود و من باید دورش می‌انداختم؛ تا ابد. اگر هم می‌خواستم نگهش دارم، باز هم نمی‌توانستم؛ چرا که همیشه نمی‌توان با این ...
جنس ضعیف (گزارشی از وضعیت زنان جهان)
جنس ضعیف (گزارشی از وضعیت زنان جهان) بعد چرخیدن دور دنیا باز به همون جای اول برگشته بودم. تو این مسافرت جز چرخیدن یه نواخت تمام زنا دور یه محور بدبختی احمقانه چیزی به چشمم نخورده بود و به این نتیجه تلخ رسیده بودم که هیچ کدوم از زنا نتونسته بودن اون جوری که باید راه خوشبختی واقعی رو از بی‌راهه‌ها تشخیص بدن.
مشاهده تمام رمان های اوریانا فالاچی
مجموعه‌ها