رمان خارجی - اسپانیا

درخت پرتقال

کارلوس فوئنتس نویسنده شهیر مکزیکی در کتاب «درخت پرتقال»، نگاه سنتی به تاریخ را به پرسش گرفته و یکی از آزادانه‌ترین آثارش را خلق کرده است. فوئنتس پرتقال را نماد مکزیک و اسپانیا می‌داند. در این اثر همه چیز از ترکیب 2 جنبه متفاوت شکل می‌گیرد، از به هم‌آمیختگی دو فرهنگ، دو ملت، دو خون. او امتزاج عناصر تاریخی و در هم تنیدگی زمان را به همین نسبت ترسیم می‌کند تا با روایتی ادبی، درکی جامع از لحظات گذرای تاریخ را برای مخاطبش به ارمغان آورد. او در این کتاب نمی‌خواهد گرفتار چارچوب زمان باشد، بلکه می‌خواهد فراتر از زمان حرکت کند. دید فوئنتس به تاریخ مانند مورخ‌ها دقیق و موشکافانه نیست. برای مثال او تاریخ فتح مکزیک را وارونه روایت می‌کند و بیانگر سیری از تاریخ ایت که می‌توانست اتفاق بیفتند اما این‌گونه نشد. مردگان در «درخت پرتقال» از وقایع محتملی سخن می‌گویند که در تاریخ رخ نداده است، اما در داستان رخ می‌دهد. فوئنتس تاریخ خود را می‌سازد و عناصرش را به هنر ذوق و خلاقیت در هم می‌تند تا روایتی ادبی از تاریخ بیافریند.

9786006059679
۱۳۹۷
۰ صفحه
۱۵۸ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های کارلوس فوئنتس
پادشاه 1 چشم
پادشاه 1 چشم دوک: من به کسانی رو باور دارم که خودشون به هیچی معتقد نیستن. پوچی ما را به سمت چیزی که مشتاقشون هستیم سوق می‌ده. تنها با افرادی که دنبال کشف هویتم نبودن تونستم مراوده داشته باشم. دوناتا: بهتره بگی دلیل ایجاد چنین ارتباطی از سر ترحم بوده نه نیاز.
آواز خنیاگران کور (مجموعه داستان‌های کوتاه)
آواز خنیاگران کور (مجموعه داستان‌های کوتاه) ایزابل خندان: با بازوان گشاده، پیرامون کابین جدید چرخید، سبک، خرسند از موسیقی‌ای که لبانش در سکوت تلاش می‌کرد تکرار کند. پاهایش بی‌جوراب کفپوش را لمس می‌کرد. دستانش گشوده بر پرده‌ها دست می‌کشید. توقف کرده، یک انگشتش را گاز گرفت، لبخند زد و به طرف... آواز خنیاگران کور سفری است سوی سرزمین سراب. نقطه عطفی است بر تقدیر غم‌انگیز و حیرت‌انگیز سراسر ...
نبرد
نبرد بالتاسار بوستوس، روشنفکر آرژانتینی که خواننده آثار فیلسوفان عصر روشنگری است، برای تحقق بخشیدن به آرمان‌های این فیلسوفان، و به انگیزه عشقی ناممکن و یافتن معشوقی چند چهره و گریزپا، با امواج توفنده انقلاب آزادی‌بخش آمریکای لاتین همراه می‌شود. اما تقابل ناگزیر آن آرمان‌ها با واقعیت‌های این قاره حماسه‌ای را که در تصور این روشنفکر آرمان‌طلب است بدل به ...
کنستانسیا
کنستانسیا دختری میان آفتاب‌گردان‌های پژمرده در انتهای تابستان دراز کشیده و نسیم گیسوی سیاهش را به هم می‌ریزد و صدای پدر، عاشق، شوهر، پسر به او می‌گوید این‌جا بمان، از نو زاده شو، ما را بگذار تا بمیریم اما تو باید زنده بمانی کنستانسیا... به نام ما زنده بمانی، مگذار قهر و غلبه تاریخ نابودت کند... ما را با خاطره‌ات حفظ کن... ما را ...
مشاهده تمام رمان های کارلوس فوئنتس
مجموعه‌ها