زال، دلتنگ و ناراحت بود. اسب خود را زین کرد تا به دشت و صحرا برود و کمی گردش کند. جمعی از بزرگان سپاه را همراه کرد و راه افتاد. آنها رفتند و رفتند. از دشتهای سبزگذشتند، از کوههای بلند گذشتند تا از زابل به کابل رسیدند.
۱۰ رمان
شاهرخ مسكوب متولد 1304 شمسی بابل. دوره ابتدائی را در مدرسه علميه پشت مسجد سپهسالار تهران گذراند. از كلاس پنجم ابتدائی مطالعه رمان و آثار ادبی را شروع كرد. سپس در اصفهان تحصيل كرد و در سال 1324 به تهران بازگشت و در دانشكده حقوق دانشگاه تهران به تحصيل پرداخت.
نخستين نوشتههايش را در سال 1326 با عنوان تفسير اخبار خارجی در روزنامه قيام ايران به چاپ رساند. از سال 1336 به تحقيق در زمينه فرهنگ و ادبيات روی ...
سوگ سیاوش
ایرانیها و تورانیها سالهاست که با هم جنگ دارند. میترسم او در اینجا افرادی را دور خود جمع کند و به ما حمله کند.
پیران گفت: «ای شاه! میدانی که کاووس پیر است. اگر سیاوش نزد پدرش میماند، خیلی زود به جای او شاه میشد. اما سیاوش تخت شاهی را رها کرد و عهد و پیمانش را زیر پا نگذاشت.
پیامبران و قصههایشان (مجموعه کامل 26 جلدی) با قاب
این کتاب مجموعهای است که داستان زندگی پیامبران را از آدم و حوا تا حضرت محمد را به تصویر میکشد.
فصل کبوتر
حجت منتظر رسیدن غروب ماند. بعدازظهر آن روز انگار چند سال طول کشید. میخواست ببیند که آیا باز هم او را تعقیب میکنند یا نه؟ میخواست ببیند موسس و اوس محمود در تعقیب او چقدر نقش دارند.
غروب که شد، وسایلش را جمع کرد و راه افتاد. حالا بهتر میتوانست بفهمد که کی دنبالش میآید، هوشنگ یا شخص دیگری! کمی که ...
ضحاک و کاوه آهنگر (قصههای تصویری از شاهنامه 1)
سرزمینی بود، شاد و خرم، با دشتهای سبز، چشمههایی پر آب، درختهایی تناور و مردمی خوب و شجاع. آن سرزمین، همسایه ایران بود.
در آن سرزمین، شاهی به نام مرداس حکومت میکرد، با مردم کشورش خوب و مهربان بود. او حتی پرندهها و چرندها را دوست داشت. مرداس هزار اسب، هزار شتر و هزار گوسفند داشت.