فیلم‌نامه

وقتی با سر و روی تر از حیاط برگشتم و پشت به پنجره جلو آینه نشستم، رو تیغه بالای دیوار حیاط که از پنجره تو آینه دیده می‌شد چشمم به گربه خاکستری دراز و لاغری افتاد که انگار از تو آینه مواظب رفت و آمد من بود، و دیدم که رک و پوست کنده، با کله نسبتا بزرگش به‌ام اشاره‌هایی می‌کند.

9789643516055
۱۳۹۴
۱۵۲ صفحه
۱۰۶ مشاهده
۰ نقل قول
احمد شاملو
صفحه نویسنده احمد شاملو
۲۲ رمان از ویکی پدیای فارسی
احمد شاملو، الف. بامداد یا الف. صبح (۲۱ آذر ۱۳۰۴ - ۲ مرداد ۱۳۷۹)، شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ‌نویس ایرانی و از بنیان‏گذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام می‌شد و از همین روی، خانواده‏ اش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ ...
دیگر رمان‌های احمد شاملو
افسانه‌های کوچک چینی
افسانه‌های کوچک چینی در قلمرو پادشاهی سونگ، روزی روستایی مردی به هنگام کار در کشتزار خرگوشی را دید که هراسان از صدای خنده پای او به شتاب تیری از پس بوته‌‌یی برجست به درخت گشن برخورد گردن‌اش بشکست و بر جای سرد شد. از آن روز باز، روستایی نادان هر بامداد به کشتزار رفته زیر درخت بر زمین می‌نشست و زانو در ...
مرثیه‌های خاک و شکفتن در مه
مرثیه‌های خاک و شکفتن در مه احمد شاملو علاوه بر شعر و روزنامه‌نگاری به قصه‌نویسی و نوشتن فیلم‌نامه نیز می‌پرداخت. او باورها، دردها، دیده‌ها و شنیده‌ها را در غالب کلمات به شیوایی بیان کرده‌ است. زیبایی و شیوایی و سادگی اشعار احمد شاملو تحسین برانگیز است و آدمی را متحیر می‌کند. این کتاب یکی از زیباترین آثار احمد شاملو می‌باشد.
ترانه‌های اشک و آفتاب (با قاب) مجموعه شعر
ترانه‌های اشک و آفتاب (با قاب) مجموعه شعر در این مجموعه آیدا در آیینه، ابراهیم در آتش، ققنوس در باران، درآستانه، مرثیه‌های خاک. لحظه‌ها و همیشه، مدایح بی‌صلحه، ترانه‌های کوچم غربت.
خروس زری پیرهن پری
خروس زری پیرهن پری آتیش یه جونت بزنه. به خون و مونت بزنه! با پیشی زشت بی‌حیا. آتیش به جون گرفته‌ها! نقطه رو رحمتم شدین. اسباب زحمتم شدین...
77 شعر از احمد شاملو
77 شعر از احمد شاملو آن‌گاه بانوی پرغرور عشق خود را دیدم. در آستانه پر نیلوفر، که به آسمان بارانی می‌اندیشید. و آن‌گاه بانوی پرغرور عشق خود را دیدم. در آستانه پر نیلوفر باران، که پیرهن‌اش دستخوش بادی شوخ بود. و آن‌گاه بانوی پرغرور باران را. در آستانه نیلوفرها، که از سفر دشوار آسمان باز می‌آمد.
مشاهده تمام رمان های احمد شاملو
مجموعه‌ها