نمایش‌نامه و فیلم‌نامه

شمع‌های تولد

[اتاق‌نشیمن در سکوت فرو رفته است. کریم در حالی که اطرافش را نگاه می‌کند وارد شده و صندوقچه کوچکی را روی میز می‌گذارد.] کریم: [به صندوقچه] آ آق بابا، خخدا بیامورزدت،... نونور به قبرت بباره. [کریم کلیدی را که با نخ دور گردنش انداخته، داخل قفل صندوقچه می‌اندازد، اما هنوز کلید را نچرخانده که صدای نزدیک شدن سارا و فرزانه را می‌شنود و با عجله صندوقچه را داخل کشوی میز می‌گذارد و بلند می‌شود.] ...

نودا
9786009868476
۶۴ صفحه
۵۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مینا خسروشاهی
بگو سیب
بگو سیب [نزدیک غروب است، در گوشه‌ای از اتاق‌نشیمن کسی زیر پتو به خواب رفته است. مهتاب در حالی که سعی می‌کند موبایلش را کنار گوشش نگه دارد، با دستانی پر از کیسه وارد می‌شود.] مهتاب: آره عزیزم، آره، اصلا سخت نیست. نه، استرس چی عزیزم؟... فقط کافیه که پا پیش بذاری، بقیه‌اش با من. عمه به قربونت بره، آره خیلی هم ...
امیدهای عاشقانه
امیدهای عاشقانه [کابوس] [اتاق نیمه تاریک است و باد پرده را تکان می‌دهد. در گوشه اتاق یک میز بزرگ پر از کاغذ دیده می‌شود و در میان آن روی یک کاناپه قدیمی، کسی به خواب رفته است. صدایی از دور شنیده می‌شود، در باز می‌شود و سایه‌ای روی زمین می‌افتد.] امید: دوست جونم!... دوست جونم، شیرین بنویس آبنباتی. [چند بار] [امید با ویلچرش از کنار ...
مشاهده تمام رمان های مینا خسروشاهی
مجموعه‌ها