رمان خارجی - خاور میانه

3 دختر حوا

(Three daughters of eve)

سه دختر حوّا روایت سرگذشت یک زن است که در میان عشق و باورهایش قرار گرفته، باورهایی که درست و نادرست بودن آن‌ها را نمی‌داند. کاوش او برای شناخت معنی زندگی و عشق او را به ماجراهایی تازه و ورطه‌هایی گوناگون می‌کشاند. این کتاب درباره زندگی 3 زن به نام‌های شیرین، پری و مونا است که شخصیت‌ آنها به دلیل اختلاف سطح زندگی اجتماعی‌ و خانوادگی‌شان با هم تفاوت دارد. این داستان برخلاف بسیاری از کارهای شافاک، به زندگی زنان در جوامع امروز می‌پردازد.

مرو
9786226202213
۵۱۴ صفحه
۲۹۰ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
الیف شافاک
صفحه نویسنده الیف شافاک
۳۶ رمان الیف شفق یک نویسنده ترک‌تبار است. وی رمان‌هایی به انگلیسی و ترکی و فرانسوی منتشر کرده است. شفق دو رمان به انگلیسی نوشته است که بخاطر اشاره به نسل‌کشی ارمنیان در رمان دومش به نام حرام‌زاده استانبول (The Bastard of Istanbul) از سوی دادگاه‌های ترکیه به جرم "اهانت به ترک بودن" متهم شد. پرونده او در ژوئن ۲۰۰۶ بسته شد ولی در ژوئیه همان سال دوباره گشوده شد و وی با احتمال سه سال زندان روبرو شد. مترجم و ناشر او ...
دیگر رمان‌های الیف شافاک
دختری که اسمش را دوست نداشت
دختری که اسمش را دوست نداشت در یک شهر بزرگ، توی کوچه‌ای دلباز، در طبقه سوم آپارتمانی آبی رنگ، دختربچه‌ای زندگی می‌کرد. موهایش تابستان زرد رنگ می‌شد و پاییزها به قهوه‌ای مایل به سرخی درمی‌آمد. عاشق کتاب خواندن، موزیک گوش کردن، فیلم دیدن، نقاشی، توپ بازی، طناب بازی، پختن کیک شکلاتی، فرنی و شربت آبلیمو بود اما یک چیز مهم بود که هیچ دوست نداشت: اسمش!
ناپاک‌زاده استانبول
ناپاک‌زاده استانبول «سحرآمیز، شگفت‌انگیز، مبهوت‌کننده... در چند صفحه آخر از فرط ناباوری نمی‌توانید نفس بکشید.» آسیه کازانچی با اقوام دورش در استانبول زندگی می‌کند. به خاطر یک نفرین مرموز خانوادگی، همه مردان کازانچی در اوایل چهل سالگی می‌میرند، بنابراین خانه زنانه است: زلیخا، مادر زیبا و سرکش آسیه که یک دکان خالکوبی را می‌گرداند؛ بانو، که به تازگی پی برده که یک ...
کتاب صوتی ملت عشق
کتاب صوتی ملت عشق خیلی وقت پیش بود. به دلم افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق. جرئت نکردم بنویسمش. زبانم لال شد، نوک قلمم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدم‌هایی شناختم، قصه‌هایی جمع کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته. کفش‌های آهنی سوراخ شده؛ من اما هنوز خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی… مولانا خودش را «خاموش» می‌نامید؛ یعنی ساکت. هیچ ...
شرافت
شرافت مادرم دو بار از دنیا رفت. به خودم قول دادم تا اجازه ندهم داستان او فراموش شود... پمپه و آدم توپراک ترکیه را به قصد لندن ترک می‌کنند. در آنجا زندگی جدیدی برای خانواده‌شان می‌سازند. ولی سنت‌ها و عقاید کشورشان با آن‌ها همراه می‌شود. این عقاید و سنن که در خونشان جاری است، به فرزندانشان، اسکندر و اسما می‌رسد. فرزندان خانواده ...
مشاهده تمام رمان های الیف شافاک
مجموعه‌ها