«وقتی مردان انکزیسیون آن دور و اطراف مشغول نیزهاندازی بودند، زنان روستای پلاسنسیا دل مونته، دختر کوچک دومین زن آمت را چونان امانتی مقدس پنهان کردند. مادر دخترک، زنی بود روستایی از اهالی آفریقای شمالی. آمت زامبارل او را در ازای دو کیسه طلا از بردهداری خریده، بلافاصله آزادش کرده بود. عشق این دو به همدیگر، زن اول آمت را به قدری آزرد که برای ابراز آزردگیاش خالکوبی بزرگی روی پیشانیاش کرد. چشم سیاهی با مژههای سرخ! و از آن روز به بعد با سه چشم به زندگیاش ادامه داد. به گفته راویان، وقتی به دست ماموران انکزیسیون میافتد از چشم روی پیشانی قطره اشکی میچکد. اما زیبای گندم گون سیاه پوست، زن دوم آمت زامبارل، سالها پیش از این ماجراها هنگام تولد اولین فرزندش جان به جان آفرین تسلیم کرده بود.»