رمان خارجی - خاور میانه

شهر هم‌نوازان سپید

اواسط سال 1970، جلادت کبوتر 6 ماهه است. خانم مریم فیضی در اثر یک بیماری ناشناخته می‌میرد، گمانم جدایی از دو جگرگوشه خردسالش عامل اصلی این بیماری‌ست. پدر جلادت ـ به خواست اقوامش ـ سوگند می‌خورد که مریم را تا ابد از دیدار دو پسرش محروم کند. همین سوگند پر شقاوت، عامل اصلی مرگ مریم است. مریم پس از مرگ، در روستایی مرزی خاک می‌شود و کمی بعد هم از یادها می‌رود،.. این‌گونه است که جلادت کبوتر هیچ‌گاه روی مادرش را نمی‌بیند. مریم در عمر کوتاهش از سیطره هستی ـ به سرعت ـ زدوده می‌شود اما اراده‌ای پولادین به جلادت می‌دهد تا از فراز مرگ و میر بگذرد. این اراده در مسیر این رمان بلند آشکار خواهد شد، این‌گونه که در انتهای رمان، خواننده خواهد فهمید که بین مریم فیضی و توان جلادت در گذر از مرزهای مرگ، پیوندی وجود دارد که درک آن فراتر از توان ماست.

دات
9789648898514
۱۳۹۵
۵۸۴ صفحه
۱۳۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های بختیار علی
شهر موسیقیدان‌های سفید
شهر موسیقیدان‌های سفید در عصری که از آن با عنوان «عصر غروب غول‌های ادبی» یاد می‌شود، می‌توان با جرات هرچه تمام‌تر از بختیارعلی به عنوان «غول بزرگ ادبیات امروز جهان» نام برد. باید این رمان شگفت‌انگیز را خواند، تا قدرت جادویی قلم را باور کرد. «شهر موسیقی‌دان‌های سفید» بی‌گمان بزرگ‌ترین شاهکار تاریخ ادبیات کرد و یکی از ماندگارترین آثار ادبیات داستانی جهان است. «جسم ...
عمویم جمشید خان که همیشه باد او را با خود می‌برد
عمویم جمشید خان که همیشه باد او را با خود می‌برد هیچ‌کدام از ما به درستی نمی‌دانیم که جمشیدخان کی و چگونه کمونیست شد، به ویژه اینکه در ایل و تبار ما تا کنون کسی چپ نشده بود، آن‌گونه که می‌گویند جمشیدخان در برابر شکنجه‌ها و آزارهای سخت زندان مقاومت قهرمانانه و بسیار بی‌نظیری از خود نشان داده و هیچ‌چیز را فاش نکرده بود، طوری که جلادان رژیم با دیدن این ...
آخرین انار دنیا (پالتویی)
آخرین انار دنیا (پالتویی) من همان‌طور که به تقدیر پسرهای دیگری فکر کرده‌ام همان‌جور هم به تقدیر او اندیشیده‌ام، حالا در این کشتی که می‌شود کشتی بودن و نبودنمان باشد. می‌توانم بگویم من مدیون او هستم. او هم می‌توانست پسری از پسرانم باشد... بیشتر چیزهایی که من بعدها نمی‌فهمم، به گونه‌ای با زندگی و مرگ او مرتبط می‌شود.
دریاس و جسدها
دریاس و جسدها بیل و کلنگ را روی شانه گذاشت. تنش غرق عرق بود. دست‌هایش گل‌آلود و پاهایش خسته بود. آرام رفت پیش ارشد صاحب و سرد و خسته گفت:«حالا داستانت را بگو.»...
قصر پرندگان غمگین
قصر پرندگان غمگین ناگهان احساس کرد که با همه اشیای خانه‌شان بیگانه است. پیش‌ترها گلدان‌ها و درخت‌ها و رخت‌های آویخته بر طناب‌ها را را نشانه‌ای از زندگی و تکاپو می‌دید، ولی اینک احساس می‌کرد که خودش از زندگی تهی می‌شود. وقتی وارد اتاق شد، قبل از همه تابلویی توجهش را جلب کرد... تابلو چند پرنده تنها که روی قفسی خالی نشسته و به ...
مشاهده تمام رمان های بختیار علی
مجموعه‌ها