لیکن مرا رها کنید از بند، به هلهله دستهایتان.
دم جلیل شما میبایست تا بیاکند شراعهایم را.
پس چونان که قلم عفو کشیدند بر گناهان شما،
بگذارید تا د یده خطاپوش شما به آزادیام بیانجامد.
۵۴ رمان
William Shakespeare (baptised 26 April 1564) was an English poet and playwright, widely regarded as the greatest writer in the English language and the world's pre-eminent dramatist. He is often called England's national poet and the "Bard of Avon" (or simply "The Bard"). His surviving works consist of 38 plays, 154 sonnets, two long narrative poems, and several other poems. His plays have been translated into every major living language, and are performed more often than those of any other ...
داستان شورانگیز بازرگان وندیکی
آنتونیو: او را به خودش واگذار، بیش از این به التماسهای بیهوده پی او نمیروم. او با جان من کار دارد، جهت آن را خوب میدانم. بارها کسانی را که او دنبال کرده بود و به فغان نزد من آمدهاند خلاص کردهام ، بنابراین کینه مرا در دل گرفته.
سالانیو: یقین دارم دوک اخذ این جریمه را روا نخواهد دانست.
ریچارد سوم
نمایشنامه ریچارد سوم که در سال 3 - 1592 نوشته شده، از همان آغاز با استقبال فراوان خوانندگان و تماشاگران رو به رو شد، چندان که آن را در کنار هملت و رومئو و ژولیت در شمار محبوبترین آثار شکسپیر جای دادهاند.
این نمایشنامه داستان برآمدن و فرو افتادن شاهی منفور را باز میگوید. اما شکسپیر سیمای این مرد زشت صورت ...
مکبث
تراژدی مکبث شرح زندگی پرحادثة سرداری دلیر و لایق و صدیق به نام مکبث است که دنکن، پادشاه شریف و مهربان اسکاتلند، او را از میان هواخواهان خود برمیکشد و به وی لقب و منصب میبخشد. اما مکبث بر اثر تلقین جادوگران و وسوسة نفس و به اغوای زن جاهطلب خویش در شبی که پادشاه مهمان اوست او را در ...
رومئو و ژولیت
سمپسون: گرگوری، به مردانگی سوگند، ما بزدل نیستیم.
گرگوری: البته، و گرنه بعبع میکردیم.
سمپسون: یعنی گردن به زور نمیدهیم، شمشیر میکشیم.
گرگوری: سرت را بالا بگیر، ببینم گردنی هست؟
سمپسون: خشم بگیرم، زود شمشیر میکشم.
گرگوری: اما دیر خشم میگیری.
سمپسون: حتی سگی از فامیل موناتیگو مرا تحریک میکند.
گرگوری: تحریک یعنی فرار، شجاعت یعنی ایستادن؛ اگر تحریک شدی ...
مکبث همراه متن انگلیسی
تراژدی مکبث شرح زندگی پرحادثة سرداری دلیر و لایق و صدیق به نام مکبث است که دنکن، پادشاه شریف و مهربان اسکاتلند، او را از میان هواخواهان خود برمیکشد و به وی لقب و منصب میبخشد. اما مکبث بر اثر تلقین جادوگران و وسوسة نفس و به اغوای زن جاهطلب خویش در شبی که پادشاه مهمان اوست او را در ...