رمان داستان یک زن است در دل تهران. زنی که با شوهرش برای زندگی زناشویی از روستایی در کرمان به تهران میآید، سالهای ابتدای انقلاب. ناگهان همسرش به زندان میافتد و او میماند با فرزندی در شکم و فقری که جای نفس کشیدن برایش باقی نمیگذارد و اقوامی که دیگر نمیپذیرندش. زنی باردار در تهران سالهای دهه شصت که گرسنه و رانده شده تصمیم میگیرد به زنده ماندن... سلیمانی رئالیسم تلخ و قصهگو را در این رمان به شکلی متفاوت اجرا میکند. تنهایی قهرمان و فضای جبرآلودی که پیرامونش وجود دارد، تمام جهانش را دربرمیگیرد و دست آخر نیز اتفاقاتی رخ میدهند غیرمنتظره. پیاده رمانی است که مخاطب را وادار میکند که آن را بخواند و شاهد رنج باشد و البته میل به زیستن، در شرایطی که همهچیز برای مردن مهیاست.