رمان ایرانی

ملکان عذاب

مادر نمی‌توانست قبول کند که کسی مثل من به فرمانش عمل نکرده است. اگر به گوشش می‌رسید که زکریا هواهایی در سر دارد، تا مرا می‌دید رو بر می‌گردانید، تا غیظ کند و با من حرف نزند. اگر این‌طور باشد دیگر به بالاگدار برنمی‌گردم، چه برسد به عمارت خان‌نشین. حدس می‌زدم که حتما خاله مادر چیزهایی به یاد می‌آورد تا به من بگوید. چیزهایی که مادر دوست نداشت به گوش من برسد.

نیماژ
9786003675322
۳۲۰ صفحه
۱۱۳ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
ابوتراب خسروی
صفحه نویسنده ابوتراب خسروی
۱۱ رمان ابوتراب خسروی در سال ۱۳۳۵ در شهر فسا متولد شد. پدرش نظامی بود؛ به همین دلیل سال‌های جوانی او در شهرهای مختلف ایران گذشت. در سال‌های ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ در دبیرستانی در اصفهان درس می‌خواند و شاگرد هوشنگ گلشیری، نویسنده‌ی فقید ایرانی بوده‌است. او لیسانس آموزش ابتدایی دارد و سال‌ها در شیراز به کودکان عقب‌ماندهٔ ذهنی آموزش می‌داده است. در حال حاضر بازنشسته شده و در شهر شیراز زندگی می‌کند. خسروی متأهل است و سه فرزند دارد.
دیگر رمان‌های ابوتراب خسروی
دیوان سومنات (مجموعه داستان‌های کوتاه)
دیوان سومنات (مجموعه داستان‌های کوتاه) داشتم به طنین صداهایی که پس از گذشت ساعت‌ها از یک ملاقات به گوش می‌آیند و حتی اگر شبی مثل آن شب گذشته و صبح شده باشد، وادارت می‌کند که برگردی و دوباره از آن کوچه باغ بگذری تا به آن خانه برسی و منتظر بمانی که در باز شود گوش می‌دادم. فکر می کردم که این بار دست‌هایش را ...
هاویه
هاویه ... من به داستان به عنوان یک کپی از زندگی نگاه نمی‌کنم. کپی کردن شکل عادی بخشی از زندگی برای من نویسنده ارزشی ندارد. داستانی که می‌نویسم باید جهانی تازه، شرایطی تازه، داشته باشد. باید اشیا و رفتار اشیا شکل بدیعی به داستان بدهد. باید یک زیبایی تازه خلق کرد. زیبایی‌ای که حتما معنادار خواهد بود... ...
اسفار کاتبان
اسفار کاتبان به خانه که رسیدم، در بزرگ خانه باز بود. لنگه‌های در برهم افتاده بود. در را باز کردم، محوطه باغ مثل همیشه ساکت بود، هوا ساکن بود، ولی برگ‌های نارنج می‌لرزیدند. همه مسیر خیابان وسط باغ را پیمودم تا به ایوان رسیدم. اقلیما را صدا زدم، چند بار. شکل تودرتوی اتاق‌ها طوری است که صدا در آن‌ها طنین برمی‌دارد، انگار ...
رود راوی
رود راوی ظاهرا عمو از همه چیز مطلع بود که 1 بار نوشته بود اکر روزی رازت فاش شود و نقاب از چهره‌ات بیفتد، هم از نظر مکتبه القشریه ملحد هستی و هم از نظر دارلمفتاح مرتد. عمو برایم نوشته بود که شنیدم زنان لاهوری آداب عیش را خوب به جا می‌اورند و به کنایه پرسیده بود اگر مولوی عبدلمحمود بداند که تو ...
مشاهده تمام رمان های ابوتراب خسروی
مجموعه‌ها