مثل یک معجزه بودی برای من برای تمام آنچه تا امروز داشتهام و شدهام تو آمدی و با نگاهت به زندگی زندگیام را سراپا در هم ریختی. نه! مطمئن باش که من تنها و تنها آنچه را در وجود تو پنهان شده بود یافتم و گرد از آن زدودم من گوهر گمشدهات را صیقل دادم و وادارت کردم خودت را بیابی. شاید هم این معجزه عشق است، نه آدمها که بیابند همدیگر را و بر هم اثر بگذارند چون جوانه از دل پنهان خاک سربرآرند و ببالند و پیدا شوند. دیگر این پایان دنیا نیست این آغاز عشق است در آخر خط یک خط که تنها با معجزه عشق جان میگیرد.