اصلا نمیتوانم باور کنم که تمامی این خصوصیات متعلق به 1 نفر باشد! نه! تو آن آدم دیروز نیستی که بیتردید کس دیگری در وجود توست تو را فرمان میدهد آخر چطور ممکن است که به ناگاه، آن همه مهر و عشق به کین و سنگدلی مبدل گردد من وقتی نگاهت میکنم دلم میگیرد، درست مثل وقتی پشت پنجره مه گرفته در یک غروب زمستان که دلگیر است و یاسآور به گنجشکهای تنهایی نگاه میکنم که روی شاخههای خشک و عریان سکوت کردهاند و لب فرو بستهاند سکوتی پر از حرفهای ناگفته و گنجشکی غمزده!