مادر: هلن، بیا اینجا! تا نفر سوم بازی باشی.
هلن: مجبورم روز به این قشنگی رو به ورقبازی بگذرونم؟
خاله آگوستا: [به طعنه] چقدر به فکر مادرشه!
مادر: توی بالکن ننشین! زیر آفتاب میسوزی!
هلن: نمیسوزم...
۷ رمان
یوهان اگوست استریندبرگ (اوگاست استریندبری) (به سوئدی: Johan August Strindberg) (زادهٔ ۲۲ ژانویه ۱۸۴۹ در استکهلم، سوئد، درگذشتهٔ ۱۴ مه ۱۹۱۲) داستان کوتاه، رمان و نمایشنامه نویس پرکار سوئدی است که در کنار هنریک ایبسن، سورن کیرکگارد و هانس کریستین آندرسن از مهمترین و تأثیرگذارترین نویسندگان اسکاندیناوی بهشمار میآید. استریندبرگ یکی از بنیانگذاران تئاتر مدرن شمرده میشود و در وطنش به شکسپیر سوئد معروف بود. او استاد مسلم اکسپرسیونیسم در تئاتر است.
ستریندبری در خانواده فقیری در استکهلم به دنیا آمد ...
سونات اشباح
بسیاری از منتقدان، سونات اشباح را از مهیجترین نمایشنامههای مدرن جهان دانستهاند، نمایشنامهای یکپارچه و متحد، متشکل از یک مخلوط همگن از ماده و ذهن انسان. استریندبرگ در این نمایشنامه به دنبال تصویر کردن دنیای رویاها بود، جایی که روحها و انسانها در کنار هم در منظر چشم تماشاگر نفس میکشند و از هم تاثیر میگیرند؛ اما در این جهان ...
پدر (تراژدی در 3 پرده) نمایشنامه
پدر نمایشنامهای درباره یک کاپیتان ارتش و همسرش لورا است. آنها بر سر تربیت دخترشان برتا، به شدت با هم اختلاف دارند. لورا برای به کرسی نشاندن برتری خود، تلاش میکند تا با حرفهایی شکبرانگیز شوهرش را به جنون بکشاند.
رقص مرگ
رقص مرگ در میان آثار نمایشی آگوست استریندبرگ از جایگاه بسیار بالایی برخوردار است. دغدغههای ذهنی و برداشت نویسنده از مسائل اساسی زندگی همچون مرگ، جهان پس از آن و عشق و نفرت، با بیان شیوا و طنزگونه، کوبنده و تا اندازهای هولناک او به شکل زیبایی در این اثر به نمایش گذاشته میشود. استفاده استریندبرگ از نمادهایی همچون آشامیدن ...
پاریا و قویتر
فکر نمیکنی که هر یک از ما 1 حس فروخوری گناه در درون خود پنهان داریم؟ بله این 1 واقعیت انکار ناپذیر است. آیا تابحال مثل بچهها دزدی نکردهایم؟ دروغ نگفتهایم؟ چرا قطعا این کار را کردهایم. آدمهایی هستند که در تمام عمرشان این خصوصیت کودکانه را حفظ میکنند طوری که ارادهی کنترل خود را ندارند فقط کافی است 1 ...
تراژدی پدر
کاپیتان: (بلند میشود) لورا، نجاتم بده، این کله من دارد سوت میکشد. مثل اینکه نمیفهمی چه میگویم. اگر بچه مال من نیست، هیچ اختیاری نسبت به او ندارم. نمیخواهم هم داشته باشم و این دقیقا همان چیزی است که تو میخواهی، مگر نه؟ قدرت دست تو میافتد و من تنها میمانم تا شما دو نفر با هم بمانید.
لورا: قدرت بله. ...