نمایش‌نامه

سونات اشباح

(Plays)

بسیاری از منتقدان، سونات اشباح را از مهیج‌ترین نمایشنامه‌های مدرن جهان دانسته‌اند، نمایشنامه‌ای یکپارچه و متحد، متشکل از یک مخلوط همگن از ماده و ذهن انسان. استریندبرگ در این نمایشنامه به دنبال تصویر کردن دنیای رویاها بود، جایی که روح‌ها و انسان‌ها در کنار هم در منظر چشم تماشاگر نفس می‌کشند و از هم تاثیر می‌گیرند؛ اما در این جهان رویایی هزار رنگ، تنها واقعیت و حقیقت ممکن، مرگ است. وقتی همه پرده‌ها فرو می‌افتد و دیگر چیزی برای عیان کردن و رسوا شدن باقی نمی‌ماند، مرگ تنها پناه و پناهگاه آدم‌های جهان نمایشی استریندبرگ است، مرگی که خود رهایی دل‌پذیر است...

جواد عاطفه
افراز
9789642434831
۱۳۹۵
۸۸ صفحه
۷۵۰ مشاهده
۰ نقل قول
یوهان آگوست استریندبرگ
صفحه نویسنده یوهان آگوست استریندبرگ
۷ رمان یوهان اگوست استریندبرگ (اوگاست استریندبری) (به سوئدی: Johan August Strindberg) (زادهٔ ۲۲ ژانویه ۱۸۴۹ در استکهلم، سوئد، درگذشتهٔ ۱۴ مه ۱۹۱۲) داستان کوتاه، رمان و نمایشنامه نویس پرکار سوئدی است که در کنار هنریک ایبسن، سورن کیرکگارد و هانس کریستین آندرسن از مهمترین و تأثیرگذارترین نویسندگان اسکاندیناوی به‌شمار می‌آید. استریندبرگ یکی از بنیان‌گذاران تئاتر مدرن شمرده می‌شود و در وطنش به شکسپیر سوئد معروف بود. او استاد مسلم اکسپرسیونیسم در تئاتر است. ستریندبری در خانواده فقیری در استکهلم به دنیا آمد ...
دیگر رمان‌های یوهان آگوست استریندبرگ
عشق مادری
عشق مادری مادر: هلن، بیا این‌جا! تا نفر سوم بازی باشی. هلن: مجبورم روز به این قشنگی رو به ورق‌بازی بگذرونم؟ خاله آگوستا: [به طعنه] چقدر به فکر مادرشه! مادر: توی بالکن ننشین! زیر آفتاب می‌سوزی! هلن: نمی‌سوزم...
پاریا و قوی‌تر
پاریا و قوی‌تر فکر نمی‌کنی که هر یک از ما 1 حس فروخوری گناه در درون خود پنهان داریم؟ بله این 1 واقعیت انکار ناپذیر است. آیا تابحال مثل بچه‌ها دزدی نکرده‌ایم؟ دروغ نگفته‌ایم؟ چرا قطعا این کار را کرده‌ایم. آدم‌‌هایی هستند که در تمام عمرشان این خصوصیت کودکانه را حفظ می‌کنند طوری که اراده‌ی کنترل خود را ندارند فقط کافی است 1 ...
تراژدی پدر
تراژدی پدر کاپیتان: (بلند می‌شود) لورا، نجاتم بده، این کله من دارد سوت می‌کشد. مثل اینکه نمی‌فهمی چه می‌گویم. اگر بچه مال من نیست، هیچ اختیاری نسبت به او ندارم. نمی‌خواهم هم داشته باشم و این دقیقا همان چیزی است که تو می‌خواهی، مگر نه؟ قدرت دست تو می‌افتد و من تنها می‌مانم تا شما دو نفر با هم بمانید. لورا: قدرت بله. ...
خانه عروسک و داستان‌های دیگر
خانه عروسک و داستان‌های دیگر آن‌ها شش سال بود که ازدواج کرده بودند، ولی بیش‌تر شبیه عاشق و معشوق بودند تا زن و شوهر. مرد در نیروی دریایی، ناخدا بود و هر تابستان مجبور می‌شد که زن را به مدت چند ماه ترک کند، او دو بار به سفرهای طولانی رفته بود. ولی غیبت‌های کوتاه او موهبتی بود که تغییر شکل داده، برای این که ...
مشاهده تمام رمان های یوهان آگوست استریندبرگ
مجموعه‌ها