مجموعه داستان ایرانی

نام کوچک من بلقیس (یادداشت‌های پراکنده) مجموعه داستان

«نامم را در سال 1346 گذاشتند بلقیس...» کتاب درست از همین‌جا شروع می‌شود؛ جایی که بلقیس نام او می‌شود و دنیایش شکل می‌گیرد. نام کوچک من بلقیس یادداشت‌های پراکنده‌ای است از کودکی او تا به امروزش. همه آنچه بلقیس سلیمانی، یا به تعبیر اهالی روستا «بلقیسو»، از عطر برنج و روغن حیوانی مطبخ مادرش در خاطر دارد تا فعالیت‌های انقلابی‌اش، از دور هم نشستن‌ها و شاهنامه‌خوانی‌های اهالی روستا در زمستان‌های پربرف تا کلاس «فلسفه پیش از سقراط» دانشگاه تهران، از اولین رمانش که معدومش کرد تا آخرین اثر پرفروشش، از قهرمان‌های کودکی‌اش تا الگوی جوانی‌اش، همه و همه، دستمایه‌های نگارش این کتاب‌اند؛ کتابی که نویسنده را به قلم خودش و با زبانی داستانی و شیوا روایت می‌کند.

ققنوس
9786002784742
۲۲۴ صفحه
۵۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های بلقیس سلیمانی
پیاده
پیاده رمان داستان یک زن است در دل تهران. زنی که با شوهرش برای زندگی زناشویی از روستایی در کرمان به تهران می‌آید، سال‌های ابتدای انقلاب. ناگهان همسرش به زندان می‌افتد و او می‌ماند با فرزندی در شکم و فقری که جای نفس کشیدن برایش باقی نمی‌گذارد و اقوامی که دیگر نمی‌پذیرندش. زنی باردار در تهران سال‌های دهه شصت که گرسنه ...
به هادس خوش آمدید
به هادس خوش آمدید فضای خانه با آمد و رفت آدم‌ها عوض می‌شد. وقتی روح ننه‌بیگم در خانه پرسه می‌زد و رودابه او را حاضر و ناظر می‌دید، جو خانه آرام و آن‌طور که رودابه درک می‌کرد سرشار از گذشته می‌شد، طوری که رودابه همان پروپیمانی، همان سکون قدیم، همان شکوه درونی و باستانی را دوباره حس می‌کرد انگار همه‌ی این‌ها را ننه‌بیگم با ...
سگ سالی
سگ سالی صنم را برای این می‌خواست که رابطش با بیرون باشد.مگر نه این‌که او را برای این‌روزها آماده کرده بود.پس فایده آن همه کتاب و روزنامه و بحث و سرو کله زدن چه بود؟درست است صنم دختر سر به هوایی بوده ولی اگر آن همه کتاب و روزنامه و بحث تاثیری نداشته عشق‌‌شان،مهر پسرعمویی که تاثیر دارد.می‌تواند خبرها را برایش بیاوردو ...
روز خرگوش
روز خرگوش در پس و پشت ذهنم از لحظه‌ای که وارد شده‌ام مقایسه ایرج و او شروع شده. و عجب اینکه شباهت‌ها بیش از تفاوت‌هاست. اگر ایرج هم بود همین کار را می‌کرد و احتمالا این نمایش رنجیدگی خاطر را با پرتاب یک حبه قند به دهانش تمام می‌کرد و لبخند می‌زد. بهرام سربلند می‌کند و می‌پرسد:‹‹ گرمه، نه؟›› و نگاه می‌کند ...
مشاهده تمام رمان های بلقیس سلیمانی
مجموعه‌ها