سام: من اون شخصیت رو دوست داشتم. نوشتههای تو خیلی کندن... اون داستان پست مدرنیستیت در مورد اون ملحده که هشتاد سال توی یه اتاق خالی، بی که تکون بخوره، تنها مینشست چون که میخواست زندگیش آهسته بگذره... خوابم برد اصلا... خاخام: امروزه بسی باب است انسانها الحاد را ستایش کنند، اما دمی که در بستر مرگند، روحانیای میطلبند تا آرامششان دهد. یا اومانیستی سکولار و فریادزنان که، «داره درد میکشه، داره درد میکشه، دستگاهش رو قطع کنید»؟ جری: آهان! متوجهم، خاخام... منظورت اینه میتونی کمکم کنی؟ خاخام: بنده؟ خیر... تنها خدا قادر است کمکت کند. تمام آنچه بنده میتوانم ختنه است و ترتیب دادن خاکسپاری آبرومندانهات.