کلارا گاردنر به تازگی دریافته که فرشتهواره است. داشتن خون فرشتهای که از میان رگهایش جریان مییابد، نه تنها باعث میشود که از انسانها (واژهای که درمییابد دیگر برای او کارآیی ندارد) باهوشتر، قدرتمندتر و سریعتر باشد، بلکه ماموریتی برایش در پی دارد: چیزی که برای انجام دادنش روی زمین قرار داده شده است. البته فهمیدن این ماموریت، آسان نیست. تصاویر ذهنیاش از جنگلی سوزان و غریبهای افسونگر او را به مدرسهای جدید در شهری جدید هدایت میکند. وقتی با کریستین ملاقات میکند، به نظر میرسد همه چیز در آن واحد سر جایش قرار میگیرد و از جایش خارج میشود. زیرا پسر دیگری وجود دارد، تاکر، که برای نیمه کمتر فرشتهوار کلارا جذاب است. وقتی کلارا تلاش میکند راهش را در دنیایی که دیگر درک نمیکند بیابد، با خطرات پیشبینی نشده و تصمیماتی روبهرو میشود؛ هرگز فکر نمیکرد باید میان راستی و فریبکاری، عشق و وظیفه، خوب و بد، انتخاب کند. وقتی آتش تصویر ذهنیاش بالاخره افروخته شود، آیا کلارا برای روبرو شدن با سرنوشتش آماده خواهد بود؟ غیرزمینی داستانی محرک از عشق و سرنوشت و تقابل میان پیروی از قوانین و گوش فرا دادن به ندای قلب است.