چند سال اخیر شگفتیهایی ورای انتظار کلارا گاردنر فرشتهوار برای او به همراه داشته است. با این حال از میان فرازهای سرگیجهآور عشق اول، تا نشیبهای رنجآور از دست دادن فردی نزدیک، تنها چیزی دیگر نمیتواند انکار کند این است که هرگز قرار نبوده عادی زندگی کند. کلارا از وقتی فهمیده چه نقش خاصی در میان دیگر فرشتهزادگان ایفا میکند، سعی دارد از تاکر اوری در برابر شیطانی که تعقیبش میکند، محافظت کند... حتی اگر این کار به معنای شکستن قلب هردوشان باشد. ترک کردن شهر بهترین گزینه به نظر میرسد، برای همین او به کالیفرنیا برگشته است - کریستین پریسکات هم همینطور...