کودک و نوجوان

قطره‌های ریز ریزو (قصه‌های ریزه‌میزه 4)

توی آسمان بالای دریاچه، چند ابر ریزه‌میزه به دنیا آمدند. نیسم به بچه ابرها گفت: «هر جا دوست دارید بروید؛ ولی شب برگردید همین‌جا تا با بخار شدن آب دریاچه، کم‌کم بزرگ شوید.»

9786229530108
۱۲ صفحه
۱۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های کلر ژوبرت
لبخند خدا (قصه‌های ریزه‌میزه 3)
لبخند خدا (قصه‌های ریزه‌میزه 3) زوزون، حلزون کوچولو، با شادی گفت: «چه خوب که بهار آمده! من بهار را خیلی دوست دارم؛ به خاطر باران خوبش.» پروانه گفت: «من به خاطر شکوفه‌های گیلاس، بهار را خیلی دوست دارم.»
کیسه شادی (قصه‌های ریزه‌میزه 1)
کیسه شادی (قصه‌های ریزه‌میزه 1) پینک از دوستش پرسید: «دودوزک جان، می‌آیی باز؟» دودوزک آه کشید و گفت: «نه! نه! حالش را ندارم. دلم گرفته، ولی نمی‌دانم چرا.» پینک گفت: «آخ‌آخ، باز هم؟»‌ بعد فکری کرد و گفت «صبر کن، زود برمی‌گردم.» کمی طول کشید تا پینک برگشت، با یک کیسه روی پشتش. آن را به دودوزک داد و گفت: «این کیسه شادی است. زود ...
لبخند گمشده (قصه‌های ریزه‌میزه 2)
لبخند گمشده (قصه‌های ریزه‌میزه 2) کرمینو از زیر خاک سرک کشید. کفشدوزک و سنجاقک و هزارپا را دید. به خودش توی یک دانه شبنم نگاه کرد و با اخم گفت: «حالا که این‌طور شد، من با خدا قهرم!» کفشدوزک و سنجاقک و هزارپا با تعجب پرسیدند: «آخه چرا؟» کرمینو گفت: «به همه‌تان شاخک داده، پس من چی؟»
مشاهده تمام رمان های کلر ژوبرت
مجموعه‌ها