کودک و نوجوان

لبخند خدا (قصه‌های ریزه‌میزه 3)

زوزون، حلزون کوچولو، با شادی گفت: «چه خوب که بهار آمده! من بهار را خیلی دوست دارم؛ به خاطر باران خوبش.» پروانه گفت: «من به خاطر شکوفه‌های گیلاس، بهار را خیلی دوست دارم.»

9786229530122
۱۲ صفحه
۲۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های کلر ژوبرت
قطره‌های ریز ریزو (قصه‌های ریزه‌میزه 4)
قطره‌های ریز ریزو (قصه‌های ریزه‌میزه 4) توی آسمان بالای دریاچه، چند ابر ریزه‌میزه به دنیا آمدند. نیسم به بچه ابرها گفت: «هر جا دوست دارید بروید؛ ولی شب برگردید همین‌جا تا با بخار شدن آب دریاچه، کم‌کم بزرگ شوید.»
کیسه شادی (قصه‌های ریزه‌میزه 1)
کیسه شادی (قصه‌های ریزه‌میزه 1) پینک از دوستش پرسید: «دودوزک جان، می‌آیی باز؟» دودوزک آه کشید و گفت: «نه! نه! حالش را ندارم. دلم گرفته، ولی نمی‌دانم چرا.» پینک گفت: «آخ‌آخ، باز هم؟»‌ بعد فکری کرد و گفت «صبر کن، زود برمی‌گردم.» کمی طول کشید تا پینک برگشت، با یک کیسه روی پشتش. آن را به دودوزک داد و گفت: «این کیسه شادی است. زود ...
لبخند گمشده (قصه‌های ریزه‌میزه 2)
لبخند گمشده (قصه‌های ریزه‌میزه 2) کرمینو از زیر خاک سرک کشید. کفشدوزک و سنجاقک و هزارپا را دید. به خودش توی یک دانه شبنم نگاه کرد و با اخم گفت: «حالا که این‌طور شد، من با خدا قهرم!» کفشدوزک و سنجاقک و هزارپا با تعجب پرسیدند: «آخه چرا؟» کرمینو گفت: «به همه‌تان شاخک داده، پس من چی؟»
مشاهده تمام رمان های کلر ژوبرت
مجموعه‌ها