رمان ایرانی

کی این چین و چروک‌های بی‌پیر آمده بودند که خبردار نشده بود؟ لابد همان سال‌ها که از صبح تا شب با دیوید و تینا و سه چهار تا علاف‌تر از خودشان صبح تا شب از این بار به آن بار و از این کلاب به آن کلاب می‌رفتند و آخر شب مست و پاتیل تلوتلوخوران برمی‌گشتند خانه. تینا که مرد جمعشان از هم پاشید. تا یک مدت هر روز چند ساعت به سینه‌هایش ور می‌رفت مبادا سرطان تویش تخم کرده باشد. بعد دیگر بی‌خیال شد. دست بالا بلایی که سر تینا آمده بود، سرش می‌آمد. یکی دو هفته روی تخت بیمارستان و بعد تمام. کجایش بد بود؟ از صبح تا شب ولگردی توی کوچه‌های پر از کثافت وایت چپل که بهتر بود...

9786004611206
۱۷۶ صفحه
۳۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حسین قسامی
رقص گراز
رقص گراز «می‌دانستی بهشت زهرا شب‌ها شلوغ‌تر از روزهاست؟ آن‌قدر شلوغ که هیچ‌کس حواسش نیست دور و برش چه می‌گذرد. هر کسی کار خودش را می‌کند. شوهری می‌خواهد آخرین بوسه را از زن جوانش - که تازه توی تصادف کشته شده - بگیرد؛ پسری می‌خواهد اثر انگشت پدر متوفی رت بزند پای وصیت‌نامه ساختگی‌اش؛ مردی می‌خواهد توپ مورد علاقه پسربچه‌اش را - ...
1 نمکدان پر از خا...
1 نمکدان پر از خا... چرا خونت بند نمی‌آید حسن آقا؟ نگاه کن، پتو هم خونی شده. حیف این خون که این طوری روی خاک بریزد. خاک، نمک‌نشناس است. لیاقت خون آدم را ندارد. فکر می‌کنی کم تا حالا خون‌های مثل تو روش ریخته؟ اما کو نشانی؟ هیچی بروز نمی‌دهد لاکردار. کریم آقا می‌گوید: انقدر لعن و نفرین نکن. ناسلامتی من و تو هم از ...
1 نمکدان پر از خاک گور
1 نمکدان پر از خاک گور چرا خونت بند نمی‌آید حسن آقا؟ نگاه کن، پتو هم خونی شده. حیف این خون که این طوری روی خاک بریزد. خاک، نمک‌نشناس است. لیاقت خون آدم را ندارد. فکر می‌کنی کم تا حالا خون‌های مثل تو روش ریخته؟ اما کو نشانی؟ هیچی بروز نمی‌دهد لاکردار. کریم آقا می‌گوید: انقدر لعن و نفرین نکن. ناسلامتی من و تو هم از ...
بریدگی
بریدگی یک هفته توی برلین چرخیده بودند و به دوست و آشناهای فریبا سرزده بودند. کنار دیوار هم رفته بودند و عکس انداخته بودند. بعدها که فتاح عکس‌ها را نگاه کرده بود، متوجه ماموری شده بود که اسلحه به دست پشت سر آن‌ها ایستاده و زل‌زده تو لنز دوربین. طی سال‌ها آن‌قدر چهره مامور را دیده بود که مطمئن بود اگر ...
مشاهده تمام رمان های حسین قسامی
مجموعه‌ها