"زندگی مجموعه ای است از پسرویها و پیشروی ها. تو میخواهی کاری را انجام بدهی، اما به زور مجبور میشوی که کار دیگری انجام دهی. آسیب میخوری، در حالی که میدانی نمیبایست آسیب میخوردی. به انجام اعمالی معین در راستای کسب منفعت شخصی خودت مبادرت میورزی، حتی زمان هایی که میدانی نباید به فکر نفع شخصی ات باشی."
"کشش دو قطب متضاد، مانند کش آمدن کشی لاستیکی است. و اکثر ما در فضای میانی آن کش منزل کرده ایم."
من میگویم، این موضوع به مسابقه طناب کشی شباهت دارد.
او میخندد. "مسابقه طناب کشی. بله تو توانستی زندگی را این گونه توصیف کنی."
من سؤال میکنم، و اما کدام طرف برنده میشود؟
"کدام طرف برنده میشود؟"
موری با دندان هایی کج و مأوج، و با چشمانی در محاصره انبوه چین و چروک ها، به روی من لبخند میزند.
"عشق برنده میشود. #عشق همیشه برنده است."