Faeze
فائزه
آخرین فعالیتها
-
از دریاروندگان جزیره آبیتر :
«من همیشه عادت دارم به همه چیز و بیشتر چیزهای منفی فکر کنم. حتی گاهی وقتها که از خیابانی میگذرم، بعضی آدمها چیزی در ذهنم زنده میکنند که اگر به کسی بگویم ممکن است به من بخندد. فکر میکنم آن آدمی که دارد از روبرو میآید، حالا جلوم را میگیرد و دو تا کشیده میخواباند بیخ گوشم و آن کسی که از پشت سر میآیدبا مشت میکوبد توی ملاجم. برای ... (...)
-
از دریاروندگان جزیره آبیتر :
«اون وقتا که جوون بودم، تو یه سفر خارجی، عاشق یه دختر بلغاری شدم. دختر نجیبی بود، خیلی منو دوس داشت، منم دوسش داشتم، ولی اگر میخواستم بگیرمش حالا هزارتا زن داشتم.» از داستان آخرین نسل برتر (...)
-
از ننه دلاور و فرزندان او (گزارش جنگهای 30 ساله) نمایشنامه :
مثل این که پاییز دارد میآید. گوش میدهی چه میگویم؟نمیگویم پاییز حتما میآید، من عادت کردهام که با خاطرجمعی منتظر هیچچیز، حتی آمدن تابستان و زمستان هم نباشم. (...)
-
از ننه دلاور و فرزندان او (گزارش جنگهای 30 ساله) نمایشنامه :
ماها باید یاد بگیریم که خوب کثافت را قورت بدهیم و بیاخم وتخم هضم کنیم. اگر غیر از این بکنیم کارمان زار است. (...)
-
از آخرین انار دنیا :
همیشه همینگونه است. همیشه در کوران انقلاب فرزندهای حرامزادهی زیادی به دنیا میآیند که هیچکس مسئولیتشان را برعهده نمیگیرد. (...)
-
از آخرین انار دنیا :
جنگ رنجهای دنیا را زیادتر میکند. حتا اگر جنگ بر ضد بدیها هم باشد٬ دست آخر دنیا را میآلاید. (...)
-
از آخرین انار دنیا :
چه جرمی از این بالاتر که یکی کسی را با تمام وجود بخواهد و او دوستش نداشته باشد؟ (...)
-
از آخرین انار دنیا :
هر دوتاشان از آن دسته آدمهایی بودند که یقین داشتند نمیتوانند تقدیرشان را عوض کنند. پس فقط در پی اصلاح سرنوشت اطرافیان بودند. انگار آنها مسؤول درد و رنج دیگران بودند… درست مثل یک پدر… آخرش هم به مانعی خوردند و خرد شدند. (...)
-
از مرد 100 سالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد :
بعضی وقتها دهان آدم انگار راه خود را میرود در حالی که مغز بی حرکت ایستاده است. (...)
-
از مرد 100 سالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد :
آلن گفت: «شاید کتابهای مقدس باعث شد از کوره در برود. دین خیلی راحت احساسات آدمها را به غلیان میآورد. یک بار، در تهران که بودم __» (...)
-
از زندانهایی که برای زندگی انتخاب میکنیم :
چیزی به عنوان برحق بودن من٬، برحق بودن جناح من وجود ندارد، چون طرز تفکر امروز من قطعا بعد از یک یا دو نسل قدری مضحک به نظر میرسد؛ شاید تحول جدید آن را کاملا کهنه کرده باشد_ در بهترین حالت٬ بعد از فرونشستن همه ی هیجانها ، به بخش کوچکی از یک روند بزرگ، یک تحول٬ تبدیل شده است. (...)
-
از زندانهایی که برای زندگی انتخاب میکنیم :
طنز روزگار اینجاست که تقریبا همیشه آن کسانی که مدعی حضور در صف اول پیشرفت٬ روشنگری و مانند آن هستند، برای توسل به خون از همه آماده ترند. (...)
-
از زندانهایی که برای زندگی انتخاب میکنیم :
ولی همیشه این اقلیت است که ناخودآگاه رفتار نمیکند٬ و به نظرم آینده ی ما٬آینده ی همه٬ به این اقلیت وابسته است. (...)