واقعا چه چیزی بهتر از اینکه شب، درحالی که باد به شیشهها میکوبد و چراغ هم روشن است آدم کنار آتش بنشیند و کتابی بخواند. آدم هیچ دغدغه ای ندارد، ساعتها میگذرد. بی حرکت در سرزمین هایی که جلوی چشمت ظاهر میشوند میگردی، فکرت با خیال آکنده میشوند و ماجراها را دنبال میکنی یا حتی وارد جزئیاتشان میشوی. فکرت با ماجراها هم یکی میشود، انگار تویی که لباس آنها را به تن داری.