ولی بذارین اینو بهتون بگم: بعضی شبها، وقتی که به ستاره‌ها نگاه می‌کنم و آسمون پهناور رُ بالای سرم میبینم، خاطره‌های گذشته به یادم میان. من هنوز مثل هرکس دیگه‌ای رؤیا و آرزو دارم، و خیلی وقتها به آرزوهای از دست رفته ام فکر می‌کنم و اینکه اگر این آرزوها و رؤیاها تحقق پیدا می‌کردن چی می‌شد. ویه دفعه می‌بینم که چهل سال، پنجاه سال، شصت سال از عمرم گذشته؛ می‌فهمین چی میگم؟
خب، که چی؟ من شاید خنگ باشم، ولی با این حال بیشتر اوقات سعی کردم که کار درست رُ انجام بدم - رؤیاها هم که فقط رؤیا هستن، مگه غیر از اینه؟ بنابراین هر اتفاقی که تا الان افتاده، من اینو به خودم میگم: من می‌تونم به گذشته ام نگاه کنم و بگم که حداقل زندگی یکنواخت و خسته‌کننده‌ای نداشتم. - منظورم رُ می‌فهمین؟
۵ نفر این نقل‌قول را دوست داشتند
holy.mary
‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۰۶
atena1987
‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۸
Ali
‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۴
zahralabbafan
‫۶ سال و ۸ ماه قبل، یک شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۴۶
s@sahar
‫۶ سال و ۸ ماه قبل، چهار شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۱