هنگامی که زندگی به سوی پایان خود میرود، _ ساعتی فرا میرسد که در آن گاه به اندازهی یک درخشش برق نهایتها یکی میگردد: جنبش سر گیجهآور و سکون همانند هم میشود. دایرهی هستی به انجام میرسد. دو انتهای جدا از هم به یکدیگر میپیوندند و مار جاودانگی دم خود را به دندان میگیرد. دیگر نمیتوان دانست چه چیز آینده است و چه چیز گذشته، چه، دیگر نه آغازی هست و نه پایانی. آنچه به سر خواهیم برد آن است که به سر بردهایم.
وقتی که چنین ساعتی فرا میرسد، دیگر پاک وقت باربستن است.