آخرین فعالیتها
-
از دکتر جکیل و مستر هاید :
برای هر چیزی پایانی است؛ بزرگترین پیمانهها هم روزی پر میشوند. ص 90 (...)
-
از مرگ در میزند :
در دنیا دو جور آدم وجود داره: آدمای خوب و آدمای بد. آدمای خوب شبا خیلی خوب میخوابن، اما آدمای بد… میدونین، اونا میدونن که از ساعات شب استفادههای بهتری هم میشه کرد. (...)
-
برای یکی مثل همه نوشت :
اثری شاخص از نویسنده ای بسیار قوی و زبردست
-
از یکی مثل همه :
واقعیت را نمیشود از نو ساخت، همان طورکه هست قبولش کن. سر جایت محکم بایست و با آن روبرو شو و بپذیرش. هیچ راه دیگهای وجود ندارد. (...)
-
از دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد :
در تمام این مدت، هرگاه به او فکر میکردم دچار احساس نگفتنی میشوم- احساسی برتر؛ فکر میکنم نخستین بار است چنین چیزی برایم پیش میآید، نمیدانم این احساس را چه بنامم از داستان تیک تاک (...)
-
از دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد :
فقط دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد… به هر حال چندان پیچیده نیست. از داستان مرخصی (...)
-
از دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد :
یکی از درسهایی که در مدرسه یاد گرفتم، فرضیهی یکی از فیلسوفان عهد عتیق است که میگفت: «جایی که در آن هستیم، اهمیتی ندارد؛ مهم این است که در چه حالت روحی قرار داریم.» از داستان مرخصی (...)
-
از زنگها برای که به صدا در میآید :
هر کسی در دنیا باید کسی را داشته باشد که حرفهای خودش را به او بزند، آزادانه، بدون رودربایستی، بدون خجالت، و الا آدمی از تنهایی دق میکند. ص 68 (...)
-
برای ماهی سیاه کوچولو (خشتی) نوشت :
بهترین انتخاب برای وارد کردن بچهها به دنیای شگفت انگیز کتاب ها
-
از ماهی سیاه کوچولو (خشتی) :
ماهیسیاهکوچولوگفت: «شما زیادی فکر میکنید. همهاشکه نباید فکر کرد. راهکه بیفتیم، ترسمان به کلی میریزد. !» (...)
-
از تصادف شبانه :
بوها بهترین چیز برای جان دادن به گذشته هستند. (...)
-
از تصادف شبانه :
انگار تقدیر یا تصادف، سماجت میکند و میخواهد ملاقاتی ترتیب دهد و زندگی تان را سمت مسیر تازه ای هدایت کند، ولی معمولا شما به این ندا جواب نمیدهید و از کنار آن چهره میگذرید، او برای همیشه ناشناس میماند و شما هم احساس آرامش میکنید و هم سرزنش. (...)
-
از تصادف شبانه :
جایی خوانده بودم، ملاقات هایی که تقدیر جلوی راه آدم میگذارد بسیار محدودند…عشق خودش خواهد آمد، بی هیاهو… نمیتوان از آن فرار کرد… آرام و آهسته میآید و در گوشهای از قلبت مینشیند. زمانی متوجه آمدنش خواهی شد که بدون آن نفس کشیدن دشوار میشود… (...)
-
از نامه به کودکی که هرگز زاده نشد :
به سمت مقصد رفتن، از رسیدن به اون با ارزش تره! وقتی برنده میشی یا به مقصد میرسی یه خلا رو تو خودت حس میکنی! واسه پر کردن همین خلا باید دوباره راه بیفتی مقصد تازهیی پیدا کنی. (...)
-
از 100 سال تنهایی :
احترام به قول را ثروتی میدانست که نمیشد به باد فنا داد. (...)
-
از دنیای سوفی (تاریخ فلسفه) :
سوفی، دلواپسی من این است که مبادا تو هم مانند بسیاری از مردم چنان تربیت بشوی که جهان را بدیهی بشماری. امور روزمره زندگی، شگفتی جهان را از یادمان میبرد. (...)
-
از دنیای سوفی (تاریخ فلسفه) :
در این دم در جهان بودن، اینجا و آنجا رفتن و در ماجرایی شگفتانگیز شرکتداشتن فوقالعاده نیست. (...)