برای هر چیزی پایانی است؛ بزرگترین پیمانهها هم روزی پر میشوند. ص 90 دکتر جکیل و مستر هاید رابرت لویی استیونسن
majidr
۵۳ نقل قول
از ۲۹ رمان و ۲۳ نویسنده
در دنیا دو جور آدم وجود داره: آدمای خوب و آدمای بد. آدمای خوب شبا خیلی خوب میخوابن، اما آدمای بد… میدونین، اونا میدونن که از ساعات شب استفادههای بهتری هم میشه کرد. مرگ در میزند وودی آلن
واقعیت را نمیشود از نو ساخت، همان طورکه هست قبولش کن. سر جایت محکم بایست و با آن روبرو شو و بپذیرش. هیچ راه دیگهای وجود ندارد. یکی مثل همه فیلیپ راث
در تمام این مدت، هرگاه به او فکر میکردم دچار احساس نگفتنی میشوم- احساسی برتر؛ فکر میکنم نخستین بار است چنین چیزی برایم پیش میآید، نمیدانم این احساس را چه بنامم
از داستان تیک تاک دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد آنا گاوالدا
فقط دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد… به هر حال چندان پیچیده نیست.
از داستان مرخصی دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد آنا گاوالدا
یکی از درسهایی که در مدرسه یاد گرفتم، فرضیهی یکی از فیلسوفان عهد عتیق است که میگفت: «جایی که در آن هستیم، اهمیتی ندارد؛ مهم این است که در چه حالت روحی قرار داریم.»
از داستان مرخصی دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد آنا گاوالدا
هر کسی در دنیا باید کسی را داشته باشد که حرفهای خودش را به او بزند، آزادانه، بدون رودربایستی، بدون خجالت، و الا آدمی از تنهایی دق میکند. ص 68 زنگها برای که به صدا در میآید ارنست همینگوی
ماهیسیاهکوچولوگفت: «شما زیادی فکر میکنید. همهاشکه نباید فکر کرد. راهکه بیفتیم، ترسمان به کلی میریزد. !» ماهی سیاه کوچولو (خشتی) صمد بهرنگی
بوها بهترین چیز برای جان دادن به گذشته هستند. تصادف شبانه پاتریک مدیانو
انگار تقدیر یا تصادف، سماجت میکند و میخواهد ملاقاتی ترتیب دهد و زندگی تان را سمت مسیر تازه ای هدایت کند، ولی معمولا شما به این ندا جواب نمیدهید و از کنار آن چهره میگذرید، او برای همیشه ناشناس میماند و شما هم احساس آرامش میکنید و هم سرزنش. تصادف شبانه پاتریک مدیانو
جایی خوانده بودم، ملاقات هایی که تقدیر جلوی راه آدم میگذارد بسیار محدودند…عشق خودش خواهد آمد، بی هیاهو… نمیتوان از آن فرار کرد… آرام و آهسته میآید و در گوشهای از قلبت مینشیند. زمانی متوجه آمدنش خواهی شد که بدون آن نفس کشیدن دشوار میشود… تصادف شبانه پاتریک مدیانو
به سمت مقصد رفتن، از رسیدن به اون با ارزش تره! وقتی برنده میشی یا به مقصد میرسی یه خلا رو تو خودت حس میکنی! واسه پر کردن همین خلا باید دوباره راه بیفتی مقصد تازهیی پیدا کنی. نامه به کودکی که هرگز زاده نشد اوریانا فالاچی
احترام به قول را ثروتی میدانست که نمیشد به باد فنا داد. 100 سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز
سوفی، دلواپسی من این است که مبادا تو هم مانند بسیاری از مردم چنان تربیت بشوی که جهان را بدیهی بشماری. امور روزمره زندگی، شگفتی جهان را از یادمان میبرد. دنیای سوفی (تاریخ فلسفه) یاستین گاردر
در این دم در جهان بودن، اینجا و آنجا رفتن و در ماجرایی شگفتانگیز شرکتداشتن فوقالعاده نیست. دنیای سوفی (تاریخ فلسفه) یاستین گاردر
یک قانون بشری: برای اینکه یک آدم را نسبت به چیزی حریص کنی، فقط باید کاری کنی که رسیدن به آن چیز مشکل باشد. کلبه عمو تام (پالتویی) هریت بیچراستو
کسانی که هیچ وقت نظرشان را عوض نمیکنند، واقعا وظیفه دارند که از همان اول صحیح نظر بدهند. غرور و تعصب جین استین
چشم سر کور است، باید با چشم دل پیاش گشت. شازده کوچولو (با سیدی) رقعی آنتوان دو سنت اگزوپری
اما داشت نکته مهمی را میفهمید: تصمیمها تنها آغاز یک ماجرا هستند. هنگامی که آدم تصمیمی میگیرد، در حقیقت به درون جریان نیرومندی پرتاب میشود که او را به مکانی خواهد برد که در زمان تصمیم گیری خوابش را هم نمیدیده است. کیمیاگر پائولو کوئیلو
نمیفهمیدم این شصت هزار نفری که در این شهر ساکن بودند چگونه فکر میکردند؟ برای چه انجیل میخواندند؟ چرا دعا میکردند؟ برای چه روزنامه و کتاب میخواندند؟ از گفتهها و نوشتههایی که تا آن روز به آنها رسیده بود چه استفادهای میبردند؟ هنوز همان تیرهگیهای دماغی و همان دشمنی با آزادی که سیصد سال پیش دیده میشده است، در آنها وجود داشت. زندگی من و 1 داستان دیگر آنتوان چخوف
باید فهمید بزرگترین هدف انسان، درک عشق به صورت کامل است… باید فهمید عشق درون دیگران نیست؛ بلکه درون خود ما است. ما آن احساس را بیدار میکنیم ولی برای اینکه بیدار شود به دیگران نیاز داریم. دنیا تنها زمانی برای ما معنا دارد که بتوانیم کسی را برای شرکت دادن در هیجاناتمان بیابیم. ص 151 11 دقیقه پائولو کوئیلو
همیشه واقعیت، راهی برای حضور پیدا خواهد کرد. ص 171 11 دقیقه پائولو کوئیلو
در مورد زندگی باید همواره بین خوب و خوبتر انتخاب صورت گیرد؛ نه خوب و بد… ص 215 11 دقیقه پائولو کوئیلو
هر نوع احساسی، حتی محبت پاک و بی ریا، لزوم عمل متقابلی را ایجاب نمیکند. شبهای روشن فئودور داستایوفسکی
هیچ کس در این دنیا_چون در بطن موقعیت خاص انسانی دیگر قرار ندارد_نمی تواند احساس صحیح و درستی در مورد بدی یا خوبی مسئلهای داشته باشد، خواه این مسئله به خوشبختی یا بدبختی، به عشق یا سقوط هنری ارتباط داشته باشد. عقاید 1 دلقک هاینریش بل
سکوت اسلحه خوبی است. عقاید 1 دلقک هاینریش بل
آیا گریزی از زندان زمان نیست؟ وقتی نیچه گریست (رمانی درباره وسواس) اروین یالوم
داستایفسکی مینویسد چیزهایی هست که نباید گفت، مگر برای دوستان؛ چیزهایی هست که نباید گفت، حتی برای دوستان؛ و بالاخره، چیزهایی هست که نباید گفت، حتی به خویش! وقتی نیچه گریست (رمانی درباره وسواس) اروین یالوم
پی میبرم سکوت چیزی است که عملا میتوان شنید. کافکا در کرانه هاروکی موراکامی
برخی چیزها است که هرگز به باد نسیان نمیرود، خاطراتی که هرگز نمیتوان از آنها گریخت. اینها مثل محک زندگی تا ابد با ما میمانند. کافکا در کرانه هاروکی موراکامی
زندگی ما مثل وداعی طولانی است، درست مثل گلهایی که دستخوش طوفان پراکنده میشوند. کافکا در کرانه هاروکی موراکامی
یادته بهم گفتی، عشق هم لذته و هم محرکه و هم عامل حواسپرتی… یه چیز دیگه هم هست که تو بهش اشاره نکردی: این که اگر یه بار ببینی خرده چوب توی دست کسی که دوستش داری رفته، بلند میشی و سطح همهی پوبهای ئنیا رو با یه چیز لطیف و شفاف میپوشونی تا یه وقت دوباره چوب نره توی دستش. ص 398 جزء از کل استیو تولتز
انتظار برای این که یک نفر تصمیم بگیرد، یکی از بزرگترین وحشتهای زندگی است ص 353 جزء از کل استیو تولتز
میگویند میشود پایان را از آغاز پیشبینی کرد. ص 351 جزء از کل استیو تولتز
گاهی اوقات هیچ چیز به اندازهی سکوت، نیشدار نیست. ص 350 جزء از کل استیو تولتز
از آدمهایی که بهم میگویند کی و کجا به من خوش میگذره، بدم میآید. این تصمیم را خودم هم نمیتوانم بگیرم. ص 315 جزء از کل استیو تولتز
فکر کنم تنها دلیل این که دوستم دارد این است که در دسترساش هستم- جای غلط، زمان غلط. او به همان دلیلی عاشقم است که یک گرسنهی رو به مرگ، عاشق هر آب زیپویی است که جلوش میگذارند- این وسط اصلا بحث دستپخت نیست، بحث گرسنگی است. در این قیاس، من نقش آب زیپو را بازی میکنم. ص 245 جزء از کل استیو تولتز
کاملا برایم روشن شد، تنهایی بدترین چیز دنیاست. و مردم باید به خاطر تمام افتضاحاتی که در عشق به بار میآورند، بخشیده شوند. ص 239 جزء از کل استیو تولتز
جس با خود میگفت: «برای این حال اسمی پیدا کردهان. یه اسم وقیحانه و تلخ. بش میگن «اولین عشق». معنیش اینکه که عشقهای دیگری هم بعد از آن میآید. «اولین عشق». حتا نیشخند حکیمانه داننده گوینده هم از لای آن پیداست. اما اشتباه میکنن. هیچکس در عمرش دو بار عاشق نشده. عشق دوم و سوم و… تنها معنیش اینه که هیچ معنی نداره. رفت و آمده. افت و خیزه. حتما زندگیهایی هست که جز همین افت و خیز نیست. » ص 216 خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
باران میآمد و روی شیروانی ترانه مینواخت. ترانهای که اگه آدم اون رو شب در امن آغوش او گوش کند، زیباترین ترانه دنیاست. هر قدر باد شدیدتر باشه و بارون تندتر بیاد، بازوهایش محکتر دورت فشرده میشه و توی بغلش راحتتری و دیگه از هیچ چیز نمیترسی. دست کم این احساس منه. تمام عمرم صدای بارون روی شیروانی رو تنها شنیدهام. بارون دوست نداره کسی تنها ترانهاش رو گوش بده. من ناکامیاش رو خوب حس میکنم. ص 139 خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
با هم ساکت ماندیم، سکوت دو نفره، آدما را خیلی به هم نزدیک میکند. ص 118 خداحافظ گاری کوپر رومن گاری
اعتماد شعله لرزانیه که چیزی رو روشن نمیکنه اما گرما میبخشه مهمانسرای 2 دنیا اریک امانوئل اشمیت
دکتر س… اگه من و لورا روی زمین با هم برخورد کنیم، فکر میکنین همدیگر رو به جا میآریم؟… به نظرم. به محض این که از آسانسور برین بیرون، همه چی رو فراموش میکنین؛ اما روی زمین یه حافظهی ناخودآگاهی از آن چه در خارج از زمین اتفاق میافته باقی میمونه، حافظهای عمیق، که تو لایههای روح جای گرفته، و با اولین نگاهی که دو آدم به هم میکنند، فعال میشه و باعث میشه همدیگر رو بشناسن. اسمش هم عشق رعدآسا یا عشق در یه نگاهه. مهمانسرای 2 دنیا اریک امانوئل اشمیت
عشق لرزه یا لرزههای قشر عاطفی. یادته یک شب دربارهش صحبت کردیم. عین قشرهایی که ساخت لایههای زمین رو تشکیل میدن، احساسات هم جابهجا میشن. وقتی جابهجا میشن تکون میخورن، خشکیها به هم میسابن و توفان و آتشفشان و زمینلرزه و تسونامی به وجود میآرن… این همون اتفاقیه که برای ما افتاده… از روی غرور و دستپاچگی لایهها رو برهم میزنیم و فاجعه به بار میآریم. عشق لرزه اریک امانوئل اشمیت
غرور مسریه. اگه یکی بهش مبتلا بشه اون یکی هم فورا میگیره. ص 122 عشق لرزه اریک امانوئل اشمیت
لیزا: تو هیچ وقت مایوس نمیشی؟ ژیل: چرا.
لیزا: اون وقت چه کار میکنی؟ ژیل: به تو نگاه میکنم و از خودم سوال میکنم که علی رغم تردیدها، سوءظن ها، خستگی ها، آیا دلم میخواد این زنو از دست بدم؟ و جوابشو پیدا میکنم. همیشه یکیه. با این جواب امید و شجاعتم هم بر میگرده. خرده جنایتهای زناشوهری اریک امانوئل اشمیت
از هم پاشیدن اتم، راحتتر از دفع پیش داوریها است. خیانت اینشتین اریک امانوئل اشمیت
کتابهایش فقط خوب نیستند، بلکه باعث میشوند حالم خوب بشه. بهترین قرصهای ضد افسردگی دنیااند.
ص 71
از داستان Odette Toulemonde 1 روز قشنگ بارانی اریک امانوئل اشمیت
شاید معنی عشق همینه! معلوم میشه آدم هیچ وقت نباید ناامید بشود.
ص 22
از داستان A Fine Rainy Day 1 روز قشنگ بارانی اریک امانوئل اشمیت
تقریبا ؟! جواب بینظیری است! صحیح هم است؛ ما در همه چیز فقط تقریبا هستیم… سقوط آلبر کامو
… و شیرجههای نرفته گاهی کوفتگیهای عجیبی به جا میگذارند… سقوط آلبر کامو
انسان میخواهد وانمود کند که فنا ناپذیر است و پس از چند هفته حتا مطمئن نیست که بتواند خود را تا فردا بکشاند. سقوط آلبر کامو
انسان بالاخره به همه چیز عادت میکند. بیگانه آلبر کامو